بنشسته در يك كوشه اي گريه كنان و موكنان
گويد كه اينجا جاي امن عسكر است
وين چرا همچو خرابه گشته است؟!
گويد اين مرد كه دگر خم شده قامتم خدا
از يك طرف گناه مردم يك طرف اين صحن و سرا
كو شيعيان،پر مدعي گويند جانشان به فدا
اين حرم ژدر من است كوبارگاه كو گنبد طلا؟!
چهره ي مرد نوراني،غبار آلود
رعنا ولي قد خميده زيبا بود ولي گريان