مقدّمه
یکی از حوزههای نوین در مطالعات تاریخی، «لغتشناسی» ـ «فقه اللغة»(1) یا «فیلولوژی» (Philology) ـ است که به شناخت اصل و بن مایه یک لغت (واژه) و سیر تغییر و تحول آن در دورههای مختلف تاریخی میپردازد. البته، از دیرباز، در روشهای تحقیق رایج در «حوزههای علمیه اسلامی» همواره مرسوم بوده است که در آغاز هر بحث علمی، بررسی های دقیقی پیرامون معناهای «لغوی» و «اصطلاحی» واژه مورد سخن انجام میشده است که بیگمان این روش، خود از سنخ بررسی «فقه اللغه» ـ یا لغتشناسی ـ بوده است.
در این نوشتار با عنوان «واژهشناسی شیعه و تشیّع» تلاش میشود تا در یک بررسی «لغتشناسی تاریخی»، و البته با تکیه بر روش فوقالذکر ـ مرسوم در مباحث حوزوی ـ به ترتیب، معناهای لغوی و اصطلاحی واژه «تشیّع» مورد بررسی قرار گیرد. آنگاه به منظور تکمیل سخن، برخی از اصطلاحات «مترادف» و نیز اصطلاحات «متقابل» با تشیّع شناسایی گردد. پیشتر، در رابطه با معناهای «لغوی» و «اصطلاحی»، دو نکته به یاد آورده میشود: نکته نخست، آنکه به طور کلی، هر واژه «معناداری» ـ غیر مهمل ـ دارای یک و یا چند معنای «لغوی» است که در اساس، آن واژه برای همان معنا وضع و استعمال گردیده است، و برای شناخت چنان معنایی، کافی است تا به لغتنامهها و فرهنگنامهها مراجعه نمود. اما برخی از واژهها به جز معنای لغوی، دارای معنای «اصطلاحی» نیز میباشند که این، مبتنی بر یک قرارداد و وضع خاص است.(2) چنانکه در رشتههای علمی و یا شاخههای فنّی و حرفهای، وضع اصطلاحات رواج دارد. از اینرو، برای شناخت معنای اصطلاحی باید به منابع خاص همان اصطلاح مراجعه کرد. البته ،این در صورتی است که یک واژه، در زمانی مشخص و بنا به قراردادی معین، در یک معنای اصطلاحی وضع گردد. اما چنانچه پیدایش یک معنای اصطلاحی، نه بنا بر یک قرارداد مشخص، بلکه به تدریج و با گذشت زمان واقع شود، آنگاه برای شناخت چنین معنایی، نمیتوان به نوع خاصی از منابع اکتفا نمود.
نکته دوم، اینکه همواره در میان معناهای لغوی و اصطلاحی یک واژه، نوعی تناسب و ارتباط قابل شناسایی است. چنانکه در مورد بسیاری از معناهای اصطلاحی واژهها، حضور مفاهیم لغوی را میتوان پیگیری کرد. بر این اساس، در شناخت هر واژه، از جمله واژههای «شیعه» و «تشیّع» ـ مورد سخن ـ ضرورت دارد که معناهای لغوی و اصطلاحی مورد بررسی قرار گیرد:
1. «شیعه» و «تشیّع» در لغت
گرچه واژههای «تشیّع» و «شیعه» ـ در برابر تسنّن ـ به عنوان نامی برای یکی از دو مذهب بزرگ اسلام، برای همگان، از جمله، فارسی زبانان، شناخته شده است، اما از آنجا که این واژه عربی است، برای شناخت دقیق معنای آن، ناگزیر باید به لغتنامههای عربی مراجعه نمود. البته باید توجه داشت که در زبان عربی، بسیاری از واژهها، از جمله واژه موضوع سخن، به طور مشترک در معناهای متعدد و مختلف به کار میرود.
به لحاظ دستوری (صرفی)، در زبان عربی، «تشیّع» مصدر باب تفعّل از ریشه «شَیَعَ» (شاع) است، و واژه «شیعه» نیز از همین ریشه اشتقاق یافته است.
در اصل عربی، «شیعه» به معنای گروهی از مردم است، و اسمی است که بر مفرد، تثنیه و جمع، و نیز بر مذکر و مؤنث، به یک شکل اطلاق میگردد(3) که در فارسی نیز به همین گونه است. البته اگر بخواهند تنها مفرد را قصد کنند ـ چه در فارسی، و چه در عربی ـ «شیعی» میگویند، و جمع آن در فارسی «شیعیان» است.(4) اما در عربی، با توجه به مراتب گوناگون جمع، «شِیَع» (جمع) و «اشیاع» (جمعالجمع) استعمال میگردد.(5) در عربی، واژه «شیعه» در دو معنای لغوی نزدیک به هم به کار میرود:
الف. «الشیعة» به شکل «مفرد» (بدون «اضافه» به واژه دیگر): به معنای «گروه» و دستهای که بر سر امری یگانه، گردهم آیند.
ب. «شیعة الرّجل» (شیعه آن مرد؛ مثلاً) به شکل «مضاف»: به معنای «پیروان» و «یاوران» آن مرد.(6)
الف. «تَشَیَّعَ فی الشیء»: «در هوای (میل به) آن چیز، مستهلک شد.»(9) همچنین در مورد هر آنچه که با آتش سوزانده شود، گفته میشود: «شُیِّعَ».(10)
ناگفته نماند که آنچه در بالا مورد اشاره قرار گرفت، تنها برخی از معناهای لغوی تشیّع است، و بیشتر، مواردی است که با معنای اصطلاحی آن ارتباط دارد.
2. «شیعه» و «تشیّع» در اصطلاح
نقطه آغازین شکلگیری معنای اصطلاحی «تشیّع»، به زمان حیات رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله باز میگردد که آن حضرت در چند نوبت، درباره «حامیان علی علیهالسلام » اصطلاح «شیعةُ علی» را به کار بردند. چنانکه در موردی، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به اشاره به علی علیهالسلام ، چنین فرمودند: «سوگند به کسی که جانم به دست اوست، این شخص [علی] و شیعیانش در قیامت رستگار خواهند بود.»(18) جالب توجه آنکه در زمان رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله به طور مشخص چهار تن از اصحاب آن حضرت، به نامهای ابوذر غفاری، سلمان فارسی، مقداد بن اسود کندی و عمار بن یاسر با لقب «شیعةُ علی علیهالسلام » شناخته میشدند.(19)
الف. معنای اصطلاحی عامّ
به طور عام، اصطلاح «شیعةُ علی علیهالسلام » به معنای «یاران و دوستداران علی علیهالسلام و فرزندان او» است.(21) این معنا، در واقع ناظر به پیدایش دو جریان کلی، در تاریخ صدر اسلام است که بیانگر جدایی مسلمانان بر دو بخش است: یکی، دوستداران و هواداران علی علیهالسلام و دیگر، رویاروی آنان. این جدایی و تقابل، از نظر تاریخی، گرچه به همان دوران حیات پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله باز میگردد، اما پس از رحلت آن حضرت بود که در ماجرای «سقیفه» (سال 11 ق) کاملاً نمایان شد. سپس، در سطحی «فراگیر»، در دوران خلافت امیرمؤمنان علیهالسلام در جنگهایی همچون «جمل» و «صفین» به پیکار و کشتار منتهی شد، چنانکه علی علیهالسلام با اشاره به شهادت یاران خود توسط اصحاب جمل، میفرماید: «[آنان] شیعیان مرا و کارگزاران مرا کشتهاند...».(22)
ب. معنای اصطلاحی خاصّ
اصطلاح «شیعة علی علیهالسلام » به طور خاص، بر پیروان مذهب تشیع ـ در برابر پیروان مذهب تسنّن ـ اطلاق میگردد و ایشان کسانیاند که معتقد به امامت منصوص و بلافصل علی علیهالسلام و فرزندان او، پس از رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله میباشند.(29) در این رابطه باید دانست که شیعه به این معنای خاص، شامل سه فرقه عمده بوده است: 1. امامیه (دوازده امامی)؛ 2. زیدیه؛ 3. اسماعیلیه.
افزون بر این سه گروه، فرقه چهارمی به نام «غلات» نیز خود را شیعه مینامیدهاند.(30) البته سایر شیعیان، به ویژه امامیه، بر این باورند که غلات به علت افکار غالیانه و مشرکانه خود ـ به گونهای که در امامت تا حدّ ربوبیّت غلوّ میکنند ـ نه تنها شیعه نیستند، بلکه اساسا مسلمان نیز نمیباشند.(31)
3. اصطلاحات مترادف با «تشیع»
در طول تاریخ تشیّع و در گستره مناطق گوناگون جغرافیایی که شیعیان حضور داشتهاند، چندین اصطلاح، به عنوان نامهایی جایگزین و مترادف با «تشیّع» پدیدار و رایج گردیده است. در این بخش از نوشتار، برخی از آن نامها مورد بررسی اجمالی قرار میگیرد. اما پیشتر، باید به دو نکته توجه شود: نخست، آنکه اصطلاحات مورد سخن در اینجا، تنها برخی از اصطلاحات مترادف با تشیّع است و سزاوار است که در این زمینه، با توجه به دو بستر «تاریخ» و «جغرافیا»، جستاری کامل به عمل آید. دوم، اینکه چند اصطلاحی که در اینجا به اجمال شناسایی شده است، اصطلاحاتی است که به طور نسبتا چشمگیر در تاریخ تشیّع حضور داشته است و به جز اینها، بسیاری اصطلاحات کلامی ـ مربوط به فرقههای مختلف شیعی ـ وجود دارد که در مجالی دیگر بایسته بررسی خواهد بود.(42)
الف. علوی: «علوی» به معنای «منسوب به علی علیهالسلام » است، و در اصل، بیانگر نسَب کسانی است که از اولاد علیبن ابیطالب علیهالسلام باشند. اما همچنین، این اصطلاح در برابر اصطلاح «عثمانی» به کار رفته است. بر این اساس، کسانی را «علوی» میگویند که پس از قتل عثمان، علی علیهالسلام را به قتل وی متهم نکردند و به عایشه و معاویه نپیوستند. و پیروان این طریقت را نیز علوی گویند هرچند زمان علی علیهالسلام و معاویه را درک نکرده باشند. و روایتگران احادیث از تابعین و جز آنان را که با صفت «و کان علویا» نام میبرند، مقابل عثمانی است. و ناصر خسرو قبادیانی (394ـ481ق) را که علوی میگفتند از این قبیل است، نه اینکه از ذریه طاهره رسول صلیاللهعلیهوآله باشد.(43)
لو کان حبّ الوصی رفضا
فإنّنی أرفض العباد
(اگر دوستی وصیّ] علی علیهالسلام ] مایه رفض [رافضی بودن [است؛ پس همانا من رافضیترین بندگانام.)
و نیز سروده است:
لو کان رفضی حبّ آل محمد
فلیشهد الثّقلان أنّی رافضی
(اگر رفض [رافضی بودن] من، دوستی آل محمد است؛ پس «ثقلین»[جنّوانس،یاقرآنوعترت]شاهدباشندکهمنرافضیام.
و در جایی دیگر سروده است:
لو کان ذنبی حُبَّ آل محمد
فذلک ذنبٌ لست منه اتوب(60)
د. برخی از اصطلاحات «منطقهای» (محلّی)
1. مُتاوله: اکنون یکی از مهمترین نامهای شیعه امامیه در جبل عامل ـ منطقهای در کشور لبنان ـ «متاوله» است. این لفظ یا جمع «متوالی» مشتق قیاسی از توالی به معنای تتابع و پی در پی بودن است، بدان جهت که مردم جبل عامل همگی در موالات اهلبیت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله پا بر جا بودهاند؛ یا مشتق (بر خلاف قیاس) از تولّی است؛ یعنی به علت داشتن ولای اهلبیت پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، آنان را به عنوان ولیّ و سرور خود برگزیدند.(61) وجه سومی نیز اینگونه مطرح شده است که ایشان در هنگامه جنگ، شعارشان این بود: «مُت ولّیا لعلیّ علیهالسلام »(62) (بمیر! در حالی که ولیّ و دوستدار علی علیهالسلام هستی.)
4. اصطلاحات متقابل با «تشیع»
در اینجا، تنها برخی از اصطلاحات متقابل با تشیع که در تاریخ اسلام حضوری نسبتا چشمگیر داشته است، مورد شناسایی اجمالی قرار میگیرد:
الف. اهل سنّت (اهل سنت و جماعت)
واژه «سنّت» در لغت، به معنای سیره، طریقت و روش است.(66) در اصطلاح، نزد همه مسلمانان، چه شیعه و چه سنی، «سنّت» عبارت است از اوامر و نواهی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و روش آن حضرت ـ مشتمل بر گفتارها و رفتارهای او ـ که یکی از ادله استنباط احکام شرعی شمرده میشود. همچنین، اصطلاح «اهل سنت» بر گروهی از مسلمانان اطلاق میشود که میگویند از روش و طریقت پیامبر صلیاللهعلیهوآله و خلفای راشدین و اصحاب پیامبر صلیاللهعلیهوآله پیروی میکنند.(67)
ب. عثمانی
وصف «عثمانی» به معنای «منسوب به عثمان» است، و در اصل بر کسانی اطلاق میشود که نسبا از اولاد عثمان بن عفّان، خلیفه سوم، باشند. همچنین، پس از قتل عثمان (سال 35 ق)، به هواداران وی که علی علیهالسلام و یارانش را به قتل عثمان متهم میکردند، «عثمانی» گفته شد.(70) بر این اساس، اهالی شام که به داعیه خونخواهی عثمان بر امیرمؤمنان علی علیهالسلام شوریدند، «عثمانی» خوانده شدند.(71)
ج. ناصبی
در برابر کاربرد اهانتآمیز رافضی از سوی اهل سنت در مورد شیعیان، اهل تشیّع نیز سنّیها را «ناصبی» (جمع آن: نواصب) میخواندند. در کاربرد این وصف، این تعریض وجود داشته است که اهل سنت، «نصبِ» عداوت خاندان رسول صلیاللهعلیهوآله کردهاند، در حالی که آنان خود منکر این معنا میباشند و گویند که تنها امام و خلیفه را نصب کردهاند.(75) البته، شیعیان همین معنا را نیز نمیپذیرند؛ چرا که ایشان معتقدند که امامت، ادامه رسالت است و تعیین امام، امری الهی و ما فوق امور عرفی است.
سخن پایانی
در پایان سخن، باید اذعان نمود که آنچه در این سطور گذشت، در واقع، تنها طرح یک بحث، همراه با یک بررسی اجمالی بوده است. دامنه این بحث چندان گسترده است که همچنان نیازمند بررسیهای تفصیلی و تکمیلی است؛ امید بر آن توفیق!
••• پینوشتها
1ـ برخی «فقه اللغة» را در فارسی به «زبانشناسی» ترجمه کردهاند. ر.ک: آذرتاش آذرنوش، فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی، تهران، نشر نی، 1379، ص 514 (ماده «فقه اللغة»). اما درستتر آن است که آن را معادل با اصطلاحاتی چون «لغتشناسی» یا «زبانشناسی تاریخی» به کار بریم. ر.ک: جولیوس گولد و ویلیام ل. کولب، فرهنگ علوم اجتماعی، ترجمه گروه مترجمان، ویراستار محمدجواد زاهدی مازندرانی، تهران، انتشارات مازیار، 1376، ص 478 / همادخت همایون، واژهنامه زبانشناسی و علوم وابسته، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی «پژوهشگاه»، 1371، ص 144 و 187. شاید نخستین کسی که کلمه «فقه اللغة» را در نوشتههایش به کار برده، ابوالحسین احمد بن فارس قزوینی لغوی باشد که در سال 390 ق به دنیا آمده است. ولی مسلما اولین کسی که در این مورد به تألیف کتاب جداگانهای پرداخت، معاصر او ابومنصور عبدالملک بن محمد ثعالبی (350ـ429ق) است که کتابش را «فقه اللغة» نام نهاد. ر.ک: محمدحسن بکائی، الدلیل الی فقه اللغة و سرّ العربیّه للثعالبی، مشهد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، 1407 ق، مقدمه مؤلف، ص 18.
2ـ ر.ک: محمد معین، فرهنگ فارسی، چ چهارم، تهران، امیرکبیر، 1360، ج 1، ص 292 (ماده «اصطلاح»).
3ـ ابن منظور، لسان العرب، تصحیح امین محمد عبدالوهاب و محمدالصادق العبیدی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، مؤسسة التاریخ العربی، 1416 ق / 1996 م، ج 7، ص 258 (ماده «شیع»). بر این اساس، برخلاف آنچه که بعضی گمان کردهاند، شیعه، جمع یا اسم جمع نیست. محمد معین، همان، ج 2، ص 2113 (ماده «شیعه»).
4ـ غلامحسین مصاحب، دائرةالمعارف فارسی، چ دوم، تهران، امیرکبیر، کتابهای جیبی، 1380، ج 2، ص 1532 (ماده «شیعه»).
5و6ـ ابن منظور، همان، ج 7، ص 258 (ماده «شیع»).
7ـ حجر: 10 / انعام: 65و159 / قصص: 4 / روم: 32.
8ـ «... هذا من شیعته و هذا من عدّوه فاستغاثه الذی من شیعته علی الذی من عدوّه...». قصص: 15.
9ـ ابن منظور، همان، ج 7، ص 259 (ماده «شیع»). البته «تشیّع فی الشیء» چنین نیز معنا شده است: «دلداده و شیفته آن چیز شد.» جبران مسعود، الرائد، فرهنگ الفبایی عربی ـ فارسی، چ دوم، ترجمه رضا انزابی نژاد، مشهد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، 1376، ج 1، ص 481، (ماده «تَشَیَّع تشیّعا»)
10ـ ابن منظور، همان، ج 7، ص 259 (ماده «شیع»).
11ـ همان، ص 258 ـ 259 (ماده «شیع»).
12و13ـ همان، ص 259 (ماده «شیع»).
14ـ ر.ک: همان، ص 260 (ماده «شیع»).
15ـ همان، ص 258 (ماده «شیع»).
16ـ جبران مسعود، همان، ج 1، ص 481 ((ماده «تَشَیَّعَ تشیّعا»).
17ـ ابن منظور، همان، ج 7، ص 258 (ماده «شیع»).
18ـ برای آگاهی از مواردی که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله اصطلاح «شیعةُ علی علیهالسلام » را به کار بردند، ر.ک: محمدحسین مظفر، تاریخ شیعه، ترجمه سید محمدباقر حجتی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1368، ص 34ـ40.
19ـ سعدبن عبدالله ابوخلف الأشعری القمی، کتاب المقالات و الفرق، تصحیح محمدجواد مشکور، تهران، مؤسسه مطبوعاتی عطائی، 1963 م، ص 15.
20ـ ر.ک: ابن منظور، همان، ج 7، ص 258 (ماده «شیع»).
21ـ ر.ک: عبدالله فیاض، تاریخ الامامیة و اسلافهم منالشیعة منذ نشأة التشیع حتی مطلع القرن الرابع الهجری، چ سوم، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1406 ق / 1986 م، ص 31.
22ـ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، تحقیق و شرح عبدالسلام محمدهارون،چدوم،قاهره،مطبعةالمدنی،1382،ص5.
23ـ محمد بن اسحاق الندیم، کتاب الفهرست، تحقیق رضا تجدّد، تهران، بینا، 1393 ق / 1973 م، ص 223.
24ـ ر.ک: محمدبن سعد، الطبقات الکبری، الطبقة الخامسة من الصحابة، تحقیق محمد بن صامل السلمی، طائف، مکتبة الصدیق، 1414 ق / 1993 م، ج 1، ص 430 ـ431 / منصور داداش نژاد، «بستر تاریخی مفاهیم سیاسی ـ اجتماعی حادثه کربلا»، حوزهودانشگاه،سالهشتم، ش33، زمستان1381،ص 28.
25ـ درباره اصطلاح «عثمانیه»، پس از این در ادامه سطور، سخن به میان خواهد آمد.
26ـ ر.ک: منصور داداشنژاد، همان، ص 28. راقم سطور، در یک مقال مستقل به بررسی مراحل اولیه چالش میان امام علی علیهالسلام و معاویه پرداخته است. ر.ک: نگارنده، «روابط امام علی علیهالسلام و معاویه (از خلافت تا جنگ صفین»، معرفت، ش 52، فروردین 1381، ص 42ـ52.
27ـ درباره اصطلاح «اهلسنت»، پس از این در ادامهسطور، سخن به میان خواهد آمد.
28ـ ر.ک: رسول جعفریان، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن هفتم هجری، چ دوم، تهران، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1369، ص 28 ـ 30.
29ـ ر.ک: ابوالفتح محمد بن عبدالکریم الشهرستانی، الملل و النحل، تحقیق محمد سید کیلانی، بیروت، دارالمعرفة، 1381 ق / 1961م، ج 1، ص 146 / عبدالله فیاض، همان، ص 32ـ34.
30ـ سید مرتضی بن داعی حسنی رازی، تبصرة العوام فی معرفة مقالات الأنام، تصحیح عباس اقبال، تهران، مطبعه مجلس، 1313، ص 167 / محمدعلی تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، اشراف رفیق العجم، بیروت، مکتبة لبنان ناشرون، 1996 م، ج 1، ص 1052.
31ـ ر.ک: ابوخلف اشعری قمی، همان، ص 64.
32ـ در این زمینه ر.ک: ابومحمد الحسن بن موسی النوبختی، فرق الشیعه، تصحیح سید محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف، المکتبة الرضویه، 1355 ق / 1936 م.
33ـ ر.ک: ابن منظور، همان، ج 7، ص 258 (ماده «شیع»).
34ـ ر.ک: ابن داعی حسنی، همان، ص 167.
35ـ احمد صدر حاج سید جوادی و دیگران (زیر نظر)، دائرةالمعارف تشیع، چ دوم، تهران، نشر شهید سعید محبی، 1377، ج 4، ص 272 (ماده «تشیّع»).
36ـ ر.ک: محمدحسین مظفر، همان، ص 34ـ41.
37ـ ر.ک: منصور داداشنژاد، همان، ص 28.
38ـ درباره این اصطلاحات، پس از این در ادامه سطور سخن به میان خواهد آمد.
39ـ گزارش یاد شده چنین است: «ذکروا انّه [علیّا علیهالسلام [کرّم اللّه وجهه خرج یوما، فاذا قوم جلوس؛ فقال: من أنتم؟ فقالوا: نحن شیعتک یا امیرالمؤمنین. فقال: سبحاناللّه فمالی لا أری علیکم سیماء "الشیعة"؟ قالوا: یا امیرالمؤمنین و ما سیماء "الشیعة"؟ قال: عمش العیون من البکاء، خمص البطون من الصیام، ذبل الشفاه من الدعاء، صفر الالوان من السهر، علی وجوههم غبرة الخاشعین». ابوجعفر محمدبن عبدالله اسکافی، المعیار و الموازنة فی فضائل الامام امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهالسلام ...، تحقیق محمدباقر المحمودی، بیروت، بینا، 1402 ق / 1981 م، ص 241. همچنین ر.ک: ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی، فضائل الشیعه، صفات الشیعه، و مصادقة الاخوان، تحقیق مؤسسة الامام المهدی علیهالسلام ، قم، مؤسسة الامام المهدی، 1410ق، ص 95.
40ـ «... ما اعظم ما اصیب به هذه الامة عامة و انت و هذه الشیعة خاصة...» احمد بن واضح یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار صادر، بیتا، ج 2، ص 228.
41ـ گفتنی است که راقم سطور، پس از تبویب و تدوین معناهای اصطلاحی عام و خاص تشیع، در مراجعه به پژوهشهای انجام شده، تنها با توافق نسبی یک اثر با آنچه که در اینجا ذکر شده آشنا گردید، و آن، «دائرةالمعارف فارسی» بود. ر.ک: غلامحسین مصاحب، همان، ج 2، ص 1532 (ماده «شیعه»).
42ـ از جمله اصطلاحاتی که در این سطور، مورد شناسایی قرار نگرفته است، عبارت است از: «خاصه»، «جعفریه» و «قزلباش». ر.ک: سید محسنالامین، اعیان الشیعة، تحقیق حسنالامین، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، بیتا، ج 1، ص 20ـ21.
43ـ علیاکبر دهخدا، لغتنامه دهخدا، چ اول، دوره جدید، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1373، ج 10، ص 14172 (ماده «علوی»).
44ـ ر.ک: ابوخلف اشعری قمی، همان، ص 65و70.
45ـ تاجالدین ابن محمد الحسینی، غایة الاختصار...، تحقیق السید محمدصادق بحرالعلوم، نجف، المطبعة الحیدریة، 1382 ق / 1962 م / ص 133ـ134.
46ـ ر.ک: استانلی لین پول، تاریخ طبقات سلاطین اسلام، ترجمه عباس اقبال، تهران، دنیای کتاب، 1363، ص 114ـ115.
47ـ احمد صدر حاج سیدجوادی و دیگران (زیر نظر)، همان، ج 4، ص 201 (ماده «ترابیه»).
48ـ الفضل بن الحسن الطبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، تحقیق موسسة آلالبیت علیهمالسلام لإحیاء التراث، قم، مؤسسة آلالبیت علیهمالسلام لإحیاء التراث،1417 ق، ج 1، ص 307.
49ـ ابن هشام، السیرة النبویة، تحقیق مصطفی السقّا و دیگران، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بیتا، ج 2، ص 249ـ250.
50ـ احمد صدر حاج سید جوادی و دیگران (زیرنظر)، همان، ج 1، ص 390 (ماده «ابوتراب»). محتمل است که پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، علی علیهالسلام را در دو نوبت «ابوتراب» خوانده باشد: یک نوبت در مسجد، و نوبت دیگر در غزوه ذوالعشیره، ر.ک: ابن هشام، همان،ج 2، ص250، پاورقی 4.
51ـ برای نمونه ر.ک: منقری، همان، ص 334.
52ـ ر.ک: احمد صدر حاج سیدجوادی و دیگران (زیرنظر)، همان، ج 1، ص 390 (ماده «ابوتراب»).
53ـ همان، ج 8، ص 101 ـ 102 (ماده «رافضی، رافضیه»).
54ـ ر.ک: سید جعفر شهیدی، از دیروز تا امروز؛ مجموعه مقالات، تهران، نشر قطره، 1372، ص 143.
55ـ ر.ک: احمد صدر حاج سید جوادی و دیگران (زیرنظر)، همان، ج 8، ص 102 (ماده «رافضی، رافضیه»)، همچنین ر.ک: ابن بابویه قمی، همان، ص 60.
56ـ ابوالحسن علی بن اسماعیل الاشعری، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، تصحیح هلموت ریتر، چ سوم، قیسبادن، دارالنشر فرانز شتاینر، 1400 ق / 1980 م، ص 16.
57ـ احمد صدر حاج سید جوادی و دیگران (زیر نظر)، همان، ج 8، ص 103 (ماده «رافضی، رافضیه»). همچنین: ر.ک: ابن داعی حسنی، همان، ص 34ـ35.
58ـ ر.ک: ابوخلف اشعری قمی، همان، ص 76ـ77.
59ـ احمد صدر حاج سیدجوادی و دیگران (زیر نظر)، همان، ج 8، ص 104 (ماده «رافضی، رافضیه»).
60ـ ر.ک: نصیرالدین ابوالرشید عبدالجلیل قزوینی رازی، نقض...، تصحیح میرجلال الدین محدث، تهران، انتشارات انجمن آثار ملی، 1358، ص 214ـ215.
61ـ احمد صدرحاج سیدجوادی و دیگران (زیر نظر)، همان، ج 4، ص 272 (ماده «تشیع»).
62ـ لویس معلوف، المنجد، افست، تهران، انتشارات اسماعیلیان، 1365، ج 2، ص 632 (ماده «متاوله»).
63ـ سید محسن الامین، همان، ج 1، ص 20.
64ـ لویس معلوف، همان، ج 2، ص 632 (ماده «متاوله»).
65ـ عزالدینابنالأثیر، الکاملفیالتاریخ، ج9، بیروت،دارصادر، داربیروت، ص 295.
66ـ واژه «سنت» از «سنن» به معنای طریق (راه) اخذ شده است. ر.ک: ابن منظور، همان، ج 6، ص 00 (ماده «سنن»).
67و68ـ احمد صدر حاج سیدجوادی و دیگران (زیر نظر)، همان، ج 2، ص 614 (ماده «اهل سنت و جماعت»)
69ـ «من عبدالله علیّ امیرالمؤمنین، الی شیعته من المؤمنین و هو اسم شرّفه اللّه فی الکتاب، فانه یقول «و انّ من شیعته لابراهیم.» و انتم شیعة النبیّ محمد... إسم غیر مختصّ، و امر غیر مبتدع...». هادی کاشف الغطاء، مستدرک نهجالبلاغة، نجف، مطبعة الراعی، 1354 ق، جزء 2، ص 29. برای آگاهی بیشتر در اینباره ر.ک: محمدرضا حکیمی، حماسه غدیر، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1396ق، ص 167ـ184.
70ـ ر.ک: ابوعثمان عمرو بن بحر الجاحظ، کتاب العثمانیة، تحقیق و شرح عبدالسلام محمد هارون، بیروت، درالجیل، 1374 ق، مقدمه محقق، ص 5 / علیاکبر دهخدا، همان، ج 9، ص 13894 (ماده «عثمانی»).
71ـ برای آگاهی بیشتر ر.ک:منقری،همان، ص5،12و 146.
72ـ ر.ک: جاحظ، همان، مقدمه محقق، ص 5.
73ـ گفتنی است که «ابوجعفر محمدبن عبدالله الاسکافی» (متوفای 240ق) در پاسخ به عثمانیه یاد شده، و در دفاع از تشیع، کتاب «المعیار و الموازنة فی فضائل الامام امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهالسلام و بیان افضلیته علی جمیع العالمین بعدالانبیاء و المرسلین» را به رشته تحریر درآورد.
74ـ ر.ک: استانلی لین پول، همان، ص 169ـ177.
75ـ ابن داعی حسنی، همان، ص 28. همچنین ر.ک: غلامحسین مصاحب، همان، ج 1، ص 1561 (ماده «رافضی»). برای آگاهی بیشتر درباره معنای «ناسبی» و ویژگیهای آن ر.ک: یوسف بن احمد البحرانی، الشهاب الثاقب فی بیان معنی الناصب، تحقیق مهدی الرجائی، قم، مهدی رجائی، 1419 ق /1377ش.
اثر استاد حامد منتظری مقدم