ز آستان محبت تراب می خواهم
کویر تشنه جان را سراب می خواهم
حسین فاطمه من ذره و تو خورشیدی
تمطعی ز تو ای آفتاب می خواهم
تو قلب عالم امکانی و من از ره دور
سلام دادم و اکنون جواب می خواهم
چه غم که سوخت ز سوز غمت دل زارم
دلی در آتش عشقت کباب می خواهم
بگیر پرده ز رخسار و روی خود بنما
جمال رو تو را بی نقاب می خواهم
چه غم ز مستی و دیوانگی و رسوایی
شراب عشق تو را بی حساب می خواهم
چو شوق دیدن رویت در عالم رؤیاست
اگر ز دیده بی خواب، خواب می خواهم