جلسه هفتم 5/2/88
موضوع
ادامه بحث رابطه مبانی کلام و دانش تاریخی
با توجه به مباحث گذشته :
اینکه بگوییم دخالت اعتقادات در تاریخ نگاری منجر به " مانع حقیقت نمایی و مانع آزادی" می شود این کمال جفاست. چراکه هر طرفی که بخاطر دخالت اعتقادات مانع آزادی شد، بی شک در طرف دیگر نیز به همان صورت مبانی فکری دخیل است. پس نمی توان یکی را تخطئه کرد و دیگری را ستود و درحقیقت نمایی و عدم آن کاملاً مساوی اند.
تذکرات و تأملاتی در این بحث
1. پایه های معرفتی نقش آفرین در رویداد تاریخی
ما در جایی که یک مورخ می خواهد دست به یک تحلیل تاریخی بزند گفتیم که پایه های معرفتی او در تحلیلش مؤثر است. گام بعدی که در تحلیل تأثیر دارد پایه های معرفتی خود رویداد است. بنابراین مورخ در تحلیل یک رویداد باید تلاش کند تا پایه های معرفتی مؤثر در رویداد را بشناسد تا بهتر تحلیل کند. از این نظر رویداد ها مساوی نیستند. برخی أثر پذیریشان از پایه های معرفتی رویداد بیشتر است و برخی کمتر. برای مثال اگر مورخی برای تحلیل شیوه رفتار هندوها، ارزشها و مبانی معرفتی آنان را بداند، در تحلیل تاریخی رفتارهای آنان بهتر عمل می کند.
2. تعیین موضع کلامی مورخ قبل از ورود به تحلیل رویداد
یک مورخ در زمان تحلیل یک رویداد به ناچار دارای مبانی معرفتی است. بنابراین آنچه که مهم است اینست که خود مورخ وقتی می خواهد تحلیل کند باید موضع خود را نسبت به مبانی معرفتی مشخص کند. برای مثال، یک مورخ در مورد تحلیل رویداد تاریخیی مثل رویداد عاشورا، قبل از ورود به بحثِ تحلیل، باید موضع خود را نسبت به مبانی کلامیِ اعتقاد به علم امام را معین کند. و یا در بحث اعتقاد به جبر یا تفویض بشر در رویدادها، باید مشخص شود که در رویداد تاریخی آیا خدا مؤثر کامل است و یا انسان مؤثر کامل است و یا امر بین الامرین است. بنابراین مورخ قبل از ورود به تحلیل تاریخی، باید به پیش فرض های فکری و مبانی فکری که از قبل مشخص کرده بود، پایبند شود تا دچار سردرگمی نشود.
3. تأثیر تاریخ بر کلام
گاه ما بر سکوی تاریخ نشسته ایم تا دست به سوی پایه های معرفتی دراز کنیم. برای مثال در بحث عصمت امام، علم امام، مشیت، و ...... وقتی به عنوان یک متکلم وارد بحث شویم، علم کلام برای اثبات این امور نیازمند علوم دیگری است. از جمله آن علوم علم تاریخ است.
اهمیت تاریخ برای کلام به درجه ای است که می توان گفت که تاریخ بزرگترین آزمایشگاه مباحث کلامی است. بنابراین برای مثال در تفسیر عصمت، وقتی گفتیم عصمت به معنی دور ماندن از خطاست، صرف یک استدلال عقلی برای تفسیر آن کفایت نمی کند. چرا که در استدلال عقلی صرف، احتمال خلاف و نقض در آن راه دارد. و یا درمورد حجیت قرآن، از کجا معلوم که قرآن سخن خداست و محصول فکر بشر نیست. در اینجا هیچ دلیلی جز تاریخ و تواتر نداریم. اینجاست که کلام به تاریخ وابسته است. علم کلام به عنوان مجموعة ایدئولوژی ها ومبانی فکری و اعتقادی نباید با شواهد تاریخی آن مغایرت داشته باشد. بنابراین ما درموضع یک متکلم نیازمند علوم مختلفی چون تاریخ هستیم.
4. آیا پایبندی به اعتقادات کلامی سبب می شود که دست به تحریف در رویداد تاریخی بزنیم؟ برای مثال: چون یک مورخ بر اساس معتقدات خود از خاندان آل زیاد متنفر است، آیا سبب می شود که نکات مثبت آنرا در بررسی ها و تحلیل های خود ارائه نکند.؟این کاملا بی انصافی است و نادرست و مورد مذمت است. ویا برعکس برای مثال اخبار جعلی در مورد یک امام وجود دارد، آیا تأثیر مبانی کلامی در تحلیل تاریخ، سبب پذیرش چنین اخباری در بکارگیری این اخبار در بررسی تاریخی و تاریخ نگاری می شود.؟آیا می شود در این موارد نیست ها را هست و هست ها را نیست جلوه دهیم؟
جلسه هشتم12/2/88
موضوع
علیت در تاریخ
این بحث از مباحث قابل توجه است که نکات زیادی درباره اش مطرح است. در این بحث ما دیدگاه های استنفورد[1] را مورد بررسی قرار می دهیم.بحث علیت در تاریخ در برخی منابع در پیوند با بحثی به نام تبیین می باشد.
فرق علیت و تبیین: در مباحث علوم اجتماعی وقتی از تبیین سخن به میان می آید به صورت عمده این تبیین را مترادف با رابطه علی معلولی بین متغیرها میگیرند. اما در تاریخ با یک نگاه بیرونی، تبیین شامل روابط پسینی، پیشینی و روابط حین وقوع است. در واقع علت رابطه پیشینی ، معلول رویداد و پیامد علت رابطه پسینی است
جلسه نهم 19/2/88
موضوع
ادامه بحث علیت درتاریخ
علیت از دیدگاه استنفورد.
در ابتدا ایشان به ویژگی های عمومی علیت یا تأملاتی کلی درمورد علیت می پردازد.
1. در جایی از علیت سخن به میان می آید که دو رویداد به گونه ای بدنبال هم واقع شوند که دنبال هم بودن آنها امری بدیهی تلقی شود. یک مثال عرفی: مثل کلید برق و روشن شدن لامپ. وقتی کلید برق زده می شود بلافاصله لامپ روشن می شود. این توالی زدن کلید و روشن شدن لامپ، آنقدر تکرار شده که امری کاملاً بدیهی به حساب می آید.
2. در زندگی روزمره از اینکه دو رویداد اتفاق می افتد و ما این توالی را امری بدیهی می شماریم، رویداد اول را علت رویداد دوم می دانیم.
3. وقتی که رویداد دوم اتفاق می افتد، با کمی دقت نظر می توان دید که رویدادهای متعددی می تواند علت بوجود آمدن آن باشد نه صرف یک رویداد. برای مثال در روشن شدن یک لامپ صرفاً زدن کلید برق نمی تواند عامل روشن شدن آن باشد بلکه عوامل مختلفی چون وجود سیمی که برق را به کلید می رساند و........ می تواند مجموعاً عامل روشن شدن آن باشد.
4. گزینش یکی از عوامل مختلف به عنوان عامل اول امری اختیاری است. حال سؤال اینست که آیا در تاریخ راهی وجود دارد که از میان عوامل مختلف، یکی را به عنوان عامل اصلی انتخاب کرد. اسنتفورد در ادامه بحث خود در اختیاری بودن گزینش می گوید:
در گزینش 3 عامل مؤثر است:
الف: علاقه شخصی. به این معنی که تمایلات و گرایشات و دغدغه های فردی و یا ذهنیت ها و زاویه دید ونگرش خاص هر فرد در گزینش عامل مؤثر است. وقتی یک رویداد اتفاق می افتد هر کسی بر اساس میل و علاقه شخصی خود عاملی را برای آن ذکر می کند.
ب: علت انتخاب یکی از عوامل به عنوان عامل اصلی، بخاطر کنترل آن به آسان ترین وجه است. او تعریفی از علت از کارینگ وود نقل می کند و می گوید: علت عبارتست از رویداد یا حالتی که قدرتِ ایجاد و یا جلوگیری از ایجاد در آن باشد و با ایجاد یا جلوگیری از آن بتوان چیزی را که معلول همان علت باشد ایجاد کرد و یا مانع ایجاد شد.
ج: انحراف از معیار و استاندارد پذیرفته شده است. در بسیاری از موارد عاملی که در گزینش اختیاری نقش دارد، همان انحراف از معیار است و تمایلات مردم به این سمت سوق پیدا می کند که وقتی چیزی از معیار پذیرفته شده خویش خارج شود، همان را علتِ معلول بوجود آمده می دانند. برای مثال، در یک جاده ای که حداکثر سرعت آن 80 کلیومتر درساعت باشد، اگر تصادفی رخ دهد مردم عامل تصادف را انحراف از استاندارد و سرعت غیر مجاز نی می دانند. البته این موارد اغلب در نمونه های منفی و سلبی صادق است.
استنفورد، پس از طرح این بحث، بحث دیگری را بصورت پلکانی مطرح می کند. او می گوید اگر بخواهیم بحث علت را جستجو کنیم، ممکن است به 5 صورت پی گیری کنیم.
روشهای محتمل در تعیین علت درمباحث تاریخی
1. انتخاب یک عامل از میان عوامل مختلف.(بدون وجود معیار)
2. تمییز بین علت و شرط
3. مجموعه شرایط کافی و لازم به مثابه علت باشد
4. شرط کافی یا مجموعه شرایط کافی به مثابه علت باشد
5. استفاده از شرطی های خلاف واقع
توضیح وتبیین:
1. این بحث همان بحث انتخاب یک عامل از میان چندین عامل مختلف است. از انجا که این بحث قانع کننده نبود مؤلف به روش دوم منتقل می شود.
2. توضیح ضمن یک مثال عرفی: اگر درنظر بگیریم که بخواهیم کبریت را روشن کنیم، اگر بخواهیم علت روشن شدن را بیابیم، برخی ها می گویند چون چوب کبریت روی قوطی ای کشیده شده که دارای سطح گوگردی و غیر صاف بوده و اصحکاک ایجاد شده کبریت روشن شد. در اینجا اراده فرد روشن کننده شرط ایجاد معلول (روشن شده) است. حال اگر کبریت بوسیله کودکی روشن شود، برخلاف قبل که اراده و میل و علاقه شرط ایجاد معلول بود، در اینجا می توان گفت که چون اراده ای وجود ندارد علت روشن شدن کبریت کشیده شدن بر سطح غیر صاف است. براین اساس نمی توان تفوت جدی میان شرط و علت در نظر گرفت چرا که همان چیزی که در یک محیطی شرط بوده در محیط دیگر علت نامیده می شود.
به هر حال نمی توان به راحتی میان یک سلسله از عوامل، یک عامل را به عنوان علت در نظر گرفت. پس این هم قانع کننده نبود.
جلسه دهم 26/2/88
موضوع
ادامه بحث گذشته
3. مجموعه شرایط کافی و لازم به مثابه علت باشد.
در ایجاد یک رویداد مجموعه شرط+ علت باید باشد . برای مثال در تهیه یک غذا از تخم مرغ، وجود آتش شرط و روغن لازم است و خود تخم مرغ شرط کافی. یعنی این غذا با بودن مجموعه شرط های لازم و کافی که به مثابه علت بوجود امدن آن است، بوجود آمده است.
4. شرط کافی یا مجموعه شرایط کافی به مثابه علت باشد.
5. استفاده از شرطی خلاف واقع.
شرطی خلاف واقع در واقع نوعی فرض درباره آنچه که ممکن بود اتفاق بیفتد ولی اتفاق نیفتاده، است و فرض چیزی که ممکن نبود اتفاق بیفتد ولی اتفاق افتاد، است.
برای مثال در جریان مخالفت های رژیم شاه با امام، اگر روزنامه اطلاعات 18 دی مقاله ای بر ضد امام نمی نوشت شاید انقلاب به پیروزی نمی رسید.
به نظر می رسد علت بلافصل و علت محوری با هم تفاوت دارند . برای مثال علت کشته شدن هویدا می تواند : 1. معاونت در ظلم به مردم 2. شلیک به او(علت بلافصل) 3. محاکمه او 4. پیروزی انقلاب اسلامی و اراده مردم برای مجازات(علت محوری) ، باشد. اما فرق بین علت محوری و بلافصل:
علت بلافصل در واقع به معنی علت یابی و روشنگری درباره زمان وقوع یک حادثه است اما علت بنیادی یا محوری به معنی علت یابی اصل وقوع معلول، مستقل از زمان است.
در تحلیل های تاریخی اغلب از شرطی خلاف واقع استفاده می شود. برای تشخیص بکار گیری مورخ در تحلیل ها از شرطی خلاف واقع، باید از حس ششم کمک گرفت.
جلسه یازدهم 2/3/88
موضوع
روشهای محتمل در تعیین علت درمباحث تاریخی
شرطی خلاف واقع
بحث های تکمیلی در خلال این بحث:
نکته اول : مسئولیت انسانی
می گوید وقتی ما این علل را مورد واکاوی و بررس قرار می دهیم می بینیم همه چیز به اراده انسان نبوده و خود اشیاء نیز مؤثر هستند. در دویدادهای تاریخی دو علت مؤثر است:
1. برخی علت های طبیعی، یعنی آن دسته از علت هایی که در اختیار انسان نیست
2. برخی علت های انسانی، یعنی آن دسته از علت هایی که در اختیار انسان است.
در رخ دادهای تاریخی مثل جنگ های بزرگ که اراده انسانی در آن مؤثر است، گویی مسئولین انسانی در این رویدادها منفی جلوه می کند و برای اینکه نخواهد علت انسانی را مؤثر دراین رویداد بدانند، بنابراین علت های طبیعی را عامل این رویداد ها قرار می دهند. پس عامل انسانی را در رویداد های منفی کم رنگ رت از عامل طبیعی جلوه می کنند تا این مسئولیت را از انسان بردارند. برای مثال، برای تحلیل در مورد خوی وحشی گری اعراب جاهلی و خوی ناصواب اجتماعی عربستان پیش ازاسلام (شبه جزیره)، برخی از مورخان به سراغ عوامل و شرایط طبیعی رفته و می گویند چون آب در شبه جزیره کم است بنابراین آبادانی نیز کم است. پس جایی که آب کم است به صورت طبیعی همواره نزاع بر سر حفظ این آب صورت می گیرد. در نتیجه عامل اصلی نزاع ها و اوضاع نابسامان اجتماعی در شبه جزیرة پیش از اسلام عاملی طبیعی بوده نه انسانی. این مطلب درمیان تحلیل های مورخان غربی نمود یافته است. این نگاه به خاطر قدمت استنفورد، دارای اهمیت است ویکی از نظریه ها درعوامل رویدادهای تاریخی است که در واقع به دنبال تعدیل رفتارهای انسان های گذشته هستند.
نکته دوم: علت های مورد نظر کالینگ وود
استنفورد می گوید: کالینگ وود علت ها را به 3 دسته تقسیم می کند:
1. گاه علت در محدوده تاریخ مورد توجه قرار می گیرد
2. گاه علت در محدوده زندگی روزمره مورد توجه قرار می گیرد
3. گاه علت در محدوده عامل طبیعی مورد توجه قرار می گیرد
مقسم، فایی است که علت در آنجا مطرح می شود. بنابراین علت ها از هم تفکیک شده است. از نظر وی وقتی از تاریخ حرف می زنیم در واقع از انسان و از ارداده وی حرف می زنیم. درتاریخ علت و معلول به انسان بر می گردد. برای مثال یک انسان فعلی را انجام می دهد و درنتیجه همان فعل علت برای حمله بزرگی مثل حمله مغول و یا چنگیز می شود.
اما در زندگی روزمره وقتی از علت می گوئیم، به صورت عمده از رابطه انسان با اشیاء صحبت می کنیم مثل زدن کلید برق توسط انسان و روشن شدن لامپ. کالینگ وود این امر را بر اساس تجربه خود مطرح می کند و می گوید: می تواند اینطور باشد یا اینکه همین طور است ولا غیر. اما در عالم طبیعت اراده انسانی وجود ندارد و در آنجا رابطه اشیاء با اشیاء است. بخش طبیعت حوزه مطالعاتی دانشمندان علوم تجربی است همانطور که در مباحث تاریخی روابط انسان با انسان مورد توجه قرار می گیرد.
نکته سوم: بسنرمندی علت ها (وابسته بودن علت ها به زمینه های پیرامونی)
شناسایی علت وابسته به متن است و مراد از متن هم محیط پیرامونی و بستر علت هاست. در این بحث آنچه که مد نظر است آنست که یک رفتار به تنهایی مورد توجه قرار نگیرد بلکه یک علت یا یک رفتار باید در فضای متن و محیطی که آن رفتار و یا آن علت نمود پیدا می کند مورد توجه قرار گیرد. برای مثال وقتی یک فردی بر اثر سم کشته می شود، برای افراد مختلف چرایی آن متفاوت است. برای یک پزشک خود آن سم و چگونگی تأثیر آن بر بافت های بدن مقتول مورد توجه است وبرای قاضی عامل قتل، قاتل و ...... . برای مورخ نیز در بررسی رویداد، علت های مختلفی مورد توجه قرار می گیرد. بنابراین علت یک رویداد از منظر یک مورخ یا در بستر فرهنگی یا در بستر اقتصادی یا سیاسی و... می تواند تحلیل شود. درنتیجه تحلیل رویداد تاریخی فقط از منظر تاریخی محض نمی تواند صورت گیرد. بهر حال نمی شود در بررسی علل یک رویداد به سراغ بستر های مختلف نرفت. حال سؤال اینست که کدام یک از این بستر ها و عوامل مهمتر از دیگری است؟ این چیزی است که ما را به نوعی تردید در علت یابی می رساند.
نکته چهارم
ما بحث علت واحد را کنارگذاشته و بجای یافتن علت واحد به تبیین روی آوردیم. یعنی اینکه یک رویداد را از لحاظ روابط حین وقوع، پیش از وقوع و پس از وقوع مورد بررسی قرار دهیم. بنابراین استنفورد می گوید: تبیین یعنی دنیایی از رویدادهای دارای ارتباط درونی با یکدیگر.
با توجه به این نکته بازهم هر مورخی در مقام تبیین با در نظر گرفتن میزان اطلاعات خویش از این بستر ها به یک نوع تبیین خاصی روی می آورد. چرا که تبیین مبتنی بر عقائد و علایق و سلایق هر فرد است. با توجه به این می توان گفت که ما به گزارش اندیشه مورخ روی آوردیم نه تبیین رویداد. بنابراین مورخ بجای تبیین رویداد در واقع درمقام پدیداری و عرضه اندیشه های خویش است. یعنی در واقع آن رویداد تاریخ مانند یک آیینه است که نشان دهنده میژگی های هر مورخ است.
پاسخ به این ایراد: اولاً : پاسخ به این نکته همان پاسخ تکثر معرفتی در پلورالیسم است. اصل تکثر فهم را می پذیریم اما اینکه تکثر فهم به صحت یک فهم و بطلان یک فهم دیگر ختم گردد ، قابل پذیرش نیست. البته اگر این نقد و بطلانِ فهم دیگر بر اساس معیارهای فهم خویش باشد، این قابل پذیرش است.(یعنی اگر مورخی بگوید فلان نظریه بر اساس مبانی خودِ من ناسازگار است پس آنرا رد کند قابل قبول است)اما اگر به طور کامل آنرا رد کند صحیح نیست.
ثانیاً چه مشکلی است که یک امر مستقلی به نام یک رویداد تاریخی باشد و فهم های مختلفی در اطراف آن بر اساس معیار های خاص وجود داشته باشد و قابل نقد هم باشد.
از نظر فیلسوفان مسلمان علت ها، فاعلی- غایی-مادی است که علت تامه را تشکیل می دهد. این رویکرد با توجه به علل و عوامل در تفسیر صحیح رویداد های تاریخی منتج وبسیار توانمندتراست.
جلسه دوازدهم 5/3/88
موضوع
شناخت و معرفت در تاریخ
این بحث به بحث جلسه قبل ربط پیدا می کند. چگونه می توان مشکل معرفت در تاریخ را حل کرد؟[2] .
مقدمه بحث
در این مقدمه آمده که بحث معرفت در تاریخ با چه چالش هایی روبرو است و چه سخت است که ما از شناخت در تاریخ و دست یافتن به حقیقت درتاریخ سخن بگوئیم. قبلاً از فلسفه تاریخ و فلسفه علم تاریخ بحث شد. در فلسفه علم تاریخ گفتیم که سؤالها و مباحثی مطرح شد. این بحث به دو دسته: معرفت شناسی و روش شناسی تقسیم می شود.
بحث معرفت شناختی، از شناخت حقیقت بحث می کند و اینکه آیا حقیقت قابل شناسایی است یا خیر؟ اگر جواب مثبت بود که هست، سؤال بعدی از چگونگی شناخت حقیقت است. برای مثال آیا قوانین حاکم بر طبیعت منطبق بر فیزیک است یا نه؟ و سپس پرسش بعدی اینست که چگونه می شود این قوانین را منطبق بر فیزیک دانست؟ یا اینکه می توان نفس را شناخت و روش شناخت نفس کدام است؟
برخی از مباحث وجود دارد که نمی توان آنرا نه در حوزه بحث معرفتی شناختی قرار داد و نه در حوزه بحث روش شناختی. از جمله بحث چیستی معرفت تاریخی که در هیچ حوزه قرار نمی گیرد و گاه بر آن سمت و گاه بر این سمت در نوسان است. یعنی اینکه شناخت معرفت تاریخی آیا مبتنی برمعرفت شناختی است یا روش شناختی؟ معین نیست یعنی گاه بر مبنای معرفت شناختی می توان پی به چیستی معرفت برد و گاه بر مبنای روش شناختی.
پرسش استنفورد اینست که: نوع معرفت تاریخ چیست که با گذشت زمان حقیقت آن روش می گردد. و اصولا چگونه می توان به واقع نماییِ نکاتی که مورخان نوشته اند اعتماد کرد.؟
پرسش هایی در باره معرفت تاریخی:
1. از کجا می دانیم که حقیقت به ما گفته شده است؟
2. آیا همه مورخان مغرض اند؟ آیا می توان گفت که هیچ مورخی که خود را از حب وبغض ها ی شخصی و فردی خالی کند؟
3. آیا امکان نگارش تاریخ غیر جانبدارانه و عینی وجود دارد؟
4. آیا شناخت گذشته چگونه امکان پذیر است؟(بحث روشی)
5. آیا مورخ گذشته را باز سازی می کند یا تنها برداشتی از ان طرح می کنیم؟
6. نقش و جایگاه تخیل مورخ درتاریخ کجاست؟
7. واقعیت و امور واقع در تاریخ چیست؟
8. آیا مورخان حقیقت کامل را می دانند؟
9. مورخان دقیقاً چه می دانند؟
4بحث استنفورد:
الف : معرفت تاریخ چیست؟
معرفت تاریخی یعنی اینکه یک فرد زمانی می تواند ادعا کند که یک رویداد اتفاق افتاده که این 3 شرط رعایت شده باشد:
- مورخ آنرا گفته و باور داشته باشد.
- دلایل یا شواهدی برای ادعای خویش داشته باشد
- شواهد و باور مورخ درست باشد
پس دانستن تاریخی وقتی حاصل می شود که این 3 شرط وجود داشته باشد. البته صحت شواهد خود مبتنی بر شواهد دیگر است امر موجب تسلسل می شود .
آنچه که برای مورخ در معرفت تاریخی مهم است، ارائه شواهد است. حال اینکه فرد می تواند شرط 3 را ارائه کند، جای بسی تأمل است. برای مثال در یک صحنه تصادف، چند نفر شاهد وجود دارند، هر کدام دیدگاه مختلفی ارایه می کنند که با هم متفاوت است. حال آیا می توان با این شواهد مختلف و شاید متضاد، به اصل و واقع رسید؟ و این معلوم نیست. پس آنچه که در معرفت تاریخی مهم به نظر می رسد ارایه شواهد است و در این راستا آنچه که شواهدش پس از جر ح و تعدیل بیشتر باشد قابل اعتمادتر است.
جلسه سیزده و چهارده 16 و 17 /3/1/88
موضوع
در ادامه بحث گذشته
ذیل بحث چیستی معرفت تاریخی/ 4 بعد زمان
این بحث از جزوه تهیه شد از کتاب درآمدی بر تاریخ پژوهی استنفورد، فصل 5 مطالعه/ از بعد زمان به بعد مطالعه شود. , واما اجمالی از این جلسه:
زمان درتاریخ چه جایگاهی دارد؟ تاریخ که به گذشته باز می گردد، این گذشته، گذشته چه چیزی است؟ در جواب این پرسش سه نظریه وجود دارد :
· گذشته هر چیزی تاریخ است.
· گذشته انسان تاریخ است.
· گذشته انسانی که به تاریخ خود آگاهی دارد، تاریخ است.
بر این اساس عصر انسانهای اولیه و پارینه سنگی، تاریخ نیست. چرا که انسانهای اولیه تاریخ خود را ثبت ننمودند.
قبل از ورود به بحث معرفت تاریخی که از چه جنسی است، به بحث شکل های معرفت و انواع آن می پردازیم. این بحث هم به دلیل آنست که بفهمیم که معرفت چگونه حاصل می گردد.
شکل های معرفت:
1. روش مستقیم حسی
2. روش غیر مستقیم که از 4 روش بدست می آید.
- تصویر
- نمای کلی مثل نقشه
- منابع شنیداری
- عقل
3. روش تعمیم عقلی
توضیح:
1. معرفت حسی یعنی اینکه فرد مستقیماً با حواس پنج گانه خویش چیزی را درک می کند و این بهترین و برترین نوع معرفت است.
2. غیر مستقیم
الف: معرفت بدلی یا تصویری مانند نقوش روی مسکوکات، تصاویر روی دیوارهاو... از بهترین نوع معرفت تاریخی است. چرا که اصل حادثه از بین رفت بنابراین بهترین منبع برای درک تاریخ روش غیر مستقیم تصویری است.
ب: معرفت از راه نمای کلی مثل نقشه. از روشهای معرفت به یک رویداد تاریخ همین روش مطالعه تاریخ بوسیله نمای کلی یا نقشه است. بررسی حدود و ثغور جغرافیایی یک حادثه و بررسی مرزهای دولت های گذشته و ...... از این طریق اماکن پذیر است.
ج: شنیده ها نیز از راه های معرفت به رویدادهای تاریخ است. در این راستا اعتماد به اطلاعاتی که از گذشتگان به نسل های بعدی به صورت سینه به سینه رسیده است، در واقع نوعی تاریخ شنیداری یا شفاهی است. این حافظه جمعی که در انتقال این اطلاعات دخیل اند یک از ابزار های مهم حسی برای رسیدن به تاریخ است. از جمله دیگر این ابزار ها می توان به حافظه فردی خود افراد اشاره کرد. یک فرد تاریخ گذشته چند ساله خود را در حافظه شخصی خویش نگه می دارد و همین اطلاعات در واقع نوعی تاریخ است.
د: عقل: محاسبات عقلی و قوانین آن حتی به صورت ابتدایی که حکم های لاجرمی دارند، یکی از راه های مهم معرفت تاریخ است. برای مثال درجریان عمرة قضایی که پیامبر (ص) یک سال پس از صلح حدیبیه بجا آوردند. بنا بر این بود که مسلمانان بدون همراه داشتن سلاح جنگی وارد مکه شوند. اما نبی مکرم خدا(ص) به 200 نفر از مسلمانان دستور داد تا بیرون شهر مکه با تجهیزات نظامی آماده باشند تا در صورت نیاز به آنان کمک کنند. این عمل پیامبر(ص) در واقع از روی حکم عقلی بود .
3. تعمیم عقلی. یکی دیگر از راه های معرفت تاریخی تعمیم عقلی است. بحث سیر از جزء به کل و از کل به جزء و یا تعمیم نقطه جوش یک آب در یک جای دنیا به همه آبهای موجود از همین باب است.
برخی معتقدند که می توان تاریخ را ساخت. برای مثال آنان برای رسیدن به تاریخ ساخت فضاهای کالبدی را پیشنهاد می کنند. مانند فیلم های تاریخی که ساخته می شود. این کار ایراد عمده دارد و آن اینکه بر فرض ساخت فضای کالبدی، نمی توان افکار، عقائد و فضای عقیدتی تاریخ را ساخت. در نهایت این عمل یک عمل آزمایشگاهی است که باز هم منتج به رسیدن به هدف نخواهد شد.
حال که نمی توان همه گذشته را ساخت آیا می شود تکه ای از تاریخ را بازنمایی کرد؟ یعنی با نمونه برداری از تاریخ آنرا بازنمایی کنیم. این امر هم دچار مشکلاتی است و آن اینکه:
- آیا میزان آگاهی مورخ در بازنمایی اعتقادات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و...........چه مقدار است؟
- آیا این بازنمایی می تواند واقعی باشد یا خیر؟
- بنابر اینکه بیشتر اطلاعات ما از تاریخ بر اساس مظنونات است ، آیا با اینگونه اطلاعات می توان به واقعیت تاریخ رسید؟
پس باید گفت چون گزاره های تاریخ خیلی باز و روشن نیست، این بازنمایی قابل اعتماد نیست.
5. اصلاح الگو . از این بحث به بعد از جزوه کتاب استنفورد که در اختیار دانش پژوهان است مطالعه شود.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] درآمدی بر فلسفه تاریخ، استنفورد، ترجمه احمد گل محمدی، ص 159-147
[2] رجوع شود به فصل 5 از کتاب در آمدی بر تاریخ پژوهی استنفورد ص 220-186