تقریرات درس استاد حجت الاسلام دکتر الویری
مزکز تخصصی باقرالعلوم (ع) تاریخ اسلام- رشته تاریخ تشیع
جلسه اول؛ شنبه 10/12/1387
موضوع
مفردات بحث،توضیح و تبیین
نکته: از آنجا که این بحث از جمله مباحث جدید در داخل کشور است، کتاب یا منبع مشخصی برای آن وجود ندارد.
در آغاز بحث به تعریف ها می پردازیم. تعریف ها به سه قسمت ذیل تقسیم می شود :
1. تعریف مفردات یعنی - فلسفه چیست؟
- علم چیست؟
- تاریخ چیست؟
2. تعریف ترکیبی یعنی - فلسفه علم چیست؟
- علم تاریخ چیست؟
- فلسفه تاریخ چیست؟
3. و یک تعریف و جمع کردی بین این واژه ها؛ یعنی - فلسفه علم تاریخ چیست؟
• گاهی رویداد های تاریخی که رخ داده است تابع شناخت و عدم شناخت ما نیست.برای مثال اگر ما چه آگاه باشیم یا نباشیم در سال فلان یک حادثه ای اتفاق افتاده است که اصل وجود آن تابع شناخت و عدم شناخت ما نیست. این بخش به معنی وجه هستی شناختی فلسفه تاریخ است. بنابراین گاه مراد از تاریخ، تاریخ به مثابه رویداد است که معرفت یا عدم معرفت ما در اصل وجود آن هیچ اثری ندارد.
• گاهی معیار در تاریخ آگاهی مورخ از رویدادها است. در اینجا تاریخ به مثابه آگاهی ما از یک رویداد است. بنابراین کتب تاریخی در واقع آگاهی مورخان گذشته به رویدادهاست و شناخت ما نسبت به این کتابها همان وجه معرفتی تاریخ است نه وجه هستی شناسانه آن. چرا که هستی شناسی تاریخ، شناخت اصلِ وجودی حادثه است و کتب تاریخی واسطة مهم معرفت ما نسبت به حادثه است و اصل حادثه نیست. اصل حادثه عاشورا یک اتفاق تاریخی مهم است و مطالعه و بحث در این مورد، بحث معرفت تاریخی است.
• گاه تاریخ به مثابه علم ما به مجموعه ای از آگاهی¬های نسبت به رویدادها است(مثل علم یک دانش پژوه تاریخی به آگاهی های طبری نسبت به تاریخ) که با یک نظم منطقی بهم پیوند خورده¬اند.
• این قسم نسبت به قسم دوم یعنی آگاهی از تاریخ و رویدادهای تاریخی تخصصی¬تر و علمی¬تر است. بنابراین حالت سوم مانند تخصص در علم تاریخ و علم به مجموعه ای از آگاهی¬های نسبت به رویدادها که با یک نظم منطقی بهم پیوند خورده اند است.
خلاصه اینکه سه تلقی از فلسفه تاریخ وجود دارد:1. تاریخ به مثابه رویداد 2. تاریخ به مثابه آگاهی 3. تاریخ به مثابه دانش.
جلسه دوم 17/12/1387
موضوع
محورهای بحث در فلسفه علم ،فلسفه تاریخ و فلسفه علم تاریخ
در هر علمی دو نگاه وجود دارد:
الف: نگاه درونی؛
همانطور که علم تاریخ به دنبال شناخت واقعیات و رویدادهای تاریخی است، در علوم دیگر غیر از تاریخ نیز رویدادها و واقعیاتی وجود دارد که این علوم به دنبال شناخت آن هستند. یعنی اینکه این علم به دنبال شناخت رویدادها و واقعیات خارجی است و در واقع متعلق این علم عینیات و واقعیات است.
ب: نگاه بیرونی
همانطور که یک علم در صدد شناخت رویدادها و واقعیات خود است، در یک نگاه بیرونی، خودِ این علم به وسیله چیز دیگری بنام فلسفه علم شناخته می شود.
رابطه علم و فلسفه:
واقعیت خارجی==== علم ==== فلسفه علم
خلاصه آنکه علم در پی شناخت واقعیت بیرونی است و فلسفه علم در پی شناخت علم است.
محورهای اصلی و پرسش های طرح شده در فلسفه علم :
1. علم چیست؟ اگر تعریف مشخصی از علم وجود نداشته باشد،ساختارهای علمی در مجامع علمی دچار چالش می شود.
2. چگونگی رشد علم. چطور علم در یک محیطی بیشتر رشد می کند و در محیط دیگر کمتر رشد می کند؟
3. روش یک علم چیست؟
4. ابزارهای مورد استفاده در علم چیست؟روش تشخیص ابزار در علم چیست؟
5. مراد از علمی بودن یک علم چیست؟
6. قانون های علمی چه چیز هایی اند؟
7. پیش بینی های علمی چگونه صورت می پذیرد؟
8. رابطه متافیزیک و علم چیست؟ بحث رابطه علم کلام و تاریخ در اینجا مطرح است.
9. محدودیت های علم کجاست؟ کجا علم متوقف می ماند؟ آیا هر گره ناگشوده را علم می تواند بگشاید؟
10. استدلال در علم چطور صورت می گیرد؟ استقراء و قیاس در علم چه جایی دارد؟
11. تعمیم پذیری در علم چطور صورت می گیرد؟
12. عینیت چطور محقق خواهد شد؟ چطور به عین واقعِ خارجی می توان رسید؟ حادثه که رخ داد آیا می توان به عین آن دست یافت.؟
13. نقش ذهنیت فردی در مطالعات علمی چیست؟
14. مدل سازی در علم آیا امکان تحقق دارد؟
15. نظریه در علم چطور پیدا می شود؟
حال باید دانست فلسفه علم تاریخ به چه پرسش هایی می پردازد؟ قبل از ورود به بحث، می بایست یک بحث مقدماتی و یک حلقه وصل طرح شود.
و اما حلقه وصلِ این بحث اینکه : در میان مباحث فلسفی در غرب، آنان تحلیل و تقسیم¬بندی از فلسفه ارائه می¬دهند و می¬گویند:
گاه فلسفه، فلسفه نظری است.
گاه فلسفه تحلیلی/ انتقادی است.
این گروه معتقدند که گاه در بحث فلسفی، کلیت یک مقوله مورد توجه قرار می¬گیرد که در این صورت فلسفه نظری است. و گاه اجزاء آن مقوله مورد توجه و بررسی قرار می گیرد که در این صورت فلسفه تحلیلی یا انتقادی است. این گروه معتقدند که اگر تاریخ به فلسفه اضافه گردد به همان صورت بحث فلسفه به فلسفه نظری تاریخ و فلسفه تحلیلی یا انتقادی تاریخ تقسیم می گردد. البته شایان ذکر است که این تقسیم بندی به تاریخ بر نمی گردد بلکه از تقسیمات خود فلسفه است. حال که بحث به فلسفه تاریخ کشید، می توان گفت که محور ها و پرسش های 5 گانه فلسفه تاریخ عباتند از:
1. حیات دار بودن تاریخ چیست؟
2. غایت تاریخ چیست؟
3. عوامل محرک تاریخ چیست؟
4. آیا تاریخ در حرکتش قانون¬ مند است؟
5. اگر تاریخ حیات،غایت و حرکت دارد، مسیر حرکتش کجاست؟
این چند پرسش، محور های اصلی فلسفه نظری تاریخ است که بر رویداد های تاریخی حاکم¬اند. ولی این پرسش ها موضوع بحث ما نیست. گرچه برخی از مباحث فلسفه علم تاریخ متأثر از برخی مؤلفه های فلسفه تاریخ است. مثل قانون مندی در فلسفه تاریخ.
اما فلسفه تحلیلی یا انتقادی تاریخ که همان فلسفه علم تاریخ است. در فلسفه علم تاریخ، تاریخ به مثابه علم است ولی در فلسفه نظری، تاریخ به مثابه رویداد است.
پرسش های عمومی و محورهای اصلی بحث در فلسفه علم تاریخ:
1. مفهوم تاریخ و علم تاریخ چیست؟
2. تفاوت علم تاریخ با دیگر علوم چیست؟ علم تاریخ چگونه با سایر علوم متمایز می شود؟
3. علیت در تاریخ چیست؟ علت بودن یک حادثه برای حادثه دیگر در مقوله تاریخ به چه معنی است؟
4. نظریه ها در تاریخ چگونه است؟ آیا امکان نظریه آفرینی در تاریخ وجود دارد؟
5. دخالت ارزشها در قضاوت های تاریخی چگونه است؟ آیا امکان دخالت هست؟
6. تحلیل و تبیین تاریخ چیست و فرقشان چیست و ساز وکارهایشان چیست؟
7. امکان یافتن قانون مندی تاریخی چیست؟ آیا با مطالعه رویدادهای تاریخی می توان به قانون مندی تاریخی رسید؟
8. روش شناسی پژوهش در تاریخ چیست؟
9. ابزار پژوهش در تاریخ چیست؟
10. عنصر گزینش در تاریخ چگونه محقق می شود؟
11. پیش بینی در تاریخ آیا ممکن است یا خیر؟(عبرت برای آینده و پیش بینی آینده در گذشته)
12. رابطه تاریخ با علوم اجتماعی چیست؟
13. امکان تجربه در تاریخ چگونه است؟
14. مکاتب اصلی در مطالعات تاریخی کدامند؟
15. علم بودن یا نبودن تاریخ؟
این پرسش ها مهمترین پرسش های مطرح شده در فلسفه علم تاریخ است که می توان آنانرا به سه دسته تقسیم کرد.
جلسه سوم 24/11/87
موضوع
فلسفه علم و سازوکارها و قوانین دانش تاریخ
به طور کل مباحث فلسه علم به سه دسته تقسیم می شود:
1. مباحث مقدماتی
2. معرفت شناختی
3. روش شناختی
نکته: پرسش های عمده ای چون :
آیا می توان به حقیقت یک رویداد دست یافت؟ ( در صورت مثبت بودن پاسخ این پرسش، پرسش دیگر مطرح است و آن اینکه) چطور می توان به حقیقت یک رویداد دست یافت؟ اساس دسته بندی مباحث علم تاریخ هستند.
مباحث مقدماتی : ذیل بحث مقدماتی موضوعات مختلفی قابل طرح است و آن :
أ- تفاوت های تاریخی گری، تاریخ گرایی، تاریخ نگری، تاریخ نگاری
ب- جایگاه علم تاریخ در منظومه علوم؛ آیا از علوم نظری است یا عملی یا انسانی و یا .....
ت- ممیزات و مشترکات تاریخ با دیگر علوم
ث- سودمندی علم تاریخ
ج- علم بودن یا علم نبودن تاریخ
ح- مهمترین جریانات مکاتب فکری در فلسه علم تاریخ
خ- بررسی میراث اسلامی در حوزه فلسفه علم تاریخ
مباحث معرفت شناختی: در این مباحث نیز چند محور مورد توجه قرار خواهد گرفت:
أ- امکان سنجی تئوری پردازی و نظریه پردازی در علم تاریخ و هم مدل سازی در علم تاریخ.
ب- علیت در تاریخ به چه معناست؟ آیا می توان رویدادی را علت رویداد دیگر قرار دانست؟
ت- دخالت ارزشها در تاریخ نگاری. یعنی آیا ارزشها در تاریخ نگاری می تواند دخالت داشته باشند یا خیر ؟
ث- جایگاه مبانی کلامی در تاریخ نگاری یعنی آیا مبادی متافیزیکی یک مورخ در تاریخ نگاری وی مؤثر است ؟و میزان دخالت آن چیست؟
ج- امکان یافتن قانون¬مندی های تاریخی.
ح- پیش بینی در تاریخ با عبرت آموزی.
خ- گزینش در تاریخ. مورخ چگونه رویدادهای تاریخ را گزینش می کند؟ فرایند گزینش در رویداد ها متأثر از چه عواملی است؟
مباحث روش شناختی: در این مباحث چهار محور مطرح است:
أ- تفسیر و تبیین تاریخی؛ تفسیر و تبیین در تاریخ چگونه صورت می گیرد.
ب- روش شناسی انواع پژوهش های تاریخی. هر کدام از انواع پژوهش های تاریخ چه روشی دارند.
ت- ابزارهای پژوهش در تاریخ. ابزارهای مختلف یک مورخ درتاریخ چیست؟
ث- علوم کمکی در تاریخ. مثل باستان شناسی، زبان شناسی، معنا شناسی، نشانه شناسی و .... چه فایده ای برای مورخ دارد.
ج- امکان تجربه در تاریخ. آیا برای مورخ تجربه امکان پذیر است یا خیر؟ آیا مانند علوم تجربی که در آن کارهای رادر محیط آزمایشگاهی می توان انجام داد و تجربه کرد، می توان در تارخ نیز چنین کرد. یا به عبارت دیگر آیا می توان بوسیله امکان تجربه به واقعیت رسید؟
جلسه چهارم 15/1/88
موضوع
سودمندی تاریخ
بحث سودمندی تاریخ را می توان به 4 دسته تقسیم کرد:
1. سودمندی های فردی
2. سودمندی های اجتماعی
3. وجه اخلاقی عرفانی
4. وجه انسان شناختی
بحث تفصیلی......
1. سودمندی های فردی.
سودمندی فردی از مجموعه فوائد تاریخ، تقریباً هیچ نتیجه مستقیم اجتماعی ندارد. معمولاً سودمندی های فردی تاریخ در موارد ذیل متجلی است.
الف: ارضای حس کنجکاوی. به این دلیل که هر فردی نسبت به گذشته خویش کجنکاو است.
ب: ملال زدایی و تفرج و تفنن. تاریخ نقلی که به نوعی می توان آنرا حکایت گری دانست و بدین خاطر دقت عملی در آن کمتر به نظر می رسد، حسب قلم نویسنده می تواند یک نوع فرح بخشی در خود داشته باشد.
2. سودمندی اجتماعی . در واقع سودمندی اجتماعی را می توان به نوعی بهره گیری از تاریخ برای بهتر زیستن دانست. سودمندی اجتماعی تاریخ را می توان به وجوه مختلف تقسیم نمود:
الف: عبرت آموزی: جنبه هشدار و تنبیه و جنبه بازدارندگی و آگاهی ازخطرات که از از فوائد تاریخ است در واقع ما را از پیمودن مسیر نادرست باز می دارد .
ب : تجربه اندوزی : یعنی بهره بردن از تجربیات انسان های گذشته برای رسیدن به آیندهای روشن تر. لازمة استفاده از این تجربیات آنست که درست مثل گذشتگان عمل نکرده و پا جای پای آنان نگذاشت. بلکه با استفاده از گذشته بر وسعت دید خود افزوده و راه های پیشرفت را بپیمائیم.
نکته : اگر عبرت آموزی و تجربه اندوزی را درآموختن از تاریخ بدانیم این درس آموختن یک لازمه ای دارد و آن اینکه باید بین انسان گذشته،حال و آینده اشتراکاتی ( مثل یکسانی چیستی انسان در گذشته،حال وآینده) وجود داشته باشد تا این تعمیم صحیح باشد. و لازمه این تعمیم نیز قانون مندی است.
ج: بصیرت یابی،فراخ نگری،کلان نگری: مطالعه تاریخ و نگاه تاریخی بصیرت و شناخت انسان را نسبت به مسائل بیشتر می کند. عدم ارزیابی شتاب زده از پدیده ها و حوادث اجتماعی، آینده نگری، عدم فریفتگی در برابر شکوه ظاهری و قدرت تحلیل بهتر نسبت به رویدادها از جمله نتایج بصیرت یابی است.
د: شرف امتیاز حق از باطل: از جمله فوائد اجتماعی تاریخ را می توان روشن شدن خطوط حق از باطل در مطالعات تاریخی در ابعاد مختلف دینی، اجتماعی و ... دانست . از راه استقراء در تاریخ می توان به این نتیجه رسید که چهره حق هیچ گاه برای همیشه پوشانده نخواهد ماند و سرانجام خود را نشان خواهد داد.
جلسه پنجم 22/1/88
موضوع
ادامه بحث سودمندی تاریخ./ 2. سودمندی اجتماعی
در مباحث فلسفه علم، وقتی با نگاه بیرونی به علم می نگریم، پرسش ها و مباحثی مطرح می گردد. از جمله این مباحث قابل طرح بحث فایده علم است. این بحث در مورد علم تاریخ نیز قابل طرح است. یعنی وقتی از ورای فلسفه علم تاریخ به تاریخ می نگریم، فایده تاریخ را درک می¬کنیم.
سودمندی تاریخ به سودمندی فردی و سودمندی اجتماعی تقسیم می¬گردد . اما بحث 2. سودمندی اجتماعی : در بحث سودمندی اجتماعی (که در جلسه گذشته بدان پرداخته شد) به این فواید اجتماعی تاریخ اشاره شد:
الف : عبرت آموزی تاریخ
ب : تجربه اندوز بودن تاریخ
ج : بصیرت زایی و فراخ نگری و سعه صدر تاریخ
د: شرف امتیاز حق از باطل. یعنی قدرت تمییز حق از باطل
واما فایده اجتماعی دیگر :
هـ: هویت بخشی :
هویت یعنی خودِ مورد توجه قرار گرفته فرد یا جامعه که از جنبه درونی انسجام بخش و از جنبه بیرونی تمایز بخش است. برای مثال وقتی از کسی می پرسند کیستی؟ تمامی خصلت¬ها و ویژگی¬ها و توصیف¬هایی که در جواب این پرسش ارایه می شود و از جنبه درونی انسجام بخش و از جنبه بیرونی او را از سایر اقشار جامعه متمایز می سازد و به نوعی معرف شخص و شخصیت فرد است، هویت آن فرد محسوب می شود. خلاصه آنکه اوصاف فردیی که از جامعیت افراد و مانعیت اغیار برخوردار باشد، هویت فرد است. با توجه به تعریف از هویت، می توان گفت که تاریخ یکی مؤلفه های هویت بخش اجتماعی است . در این راستا از جمله دیگر مؤلفه های هویت اجتماعی را می¬توان به خون، زبان، سرزمین، دین و .... اشاره کرد.
برخی از تاریخ سوء استفاده کرده و اساس آن هویت های جعلی می سازند؛ هویت تاریخی پهلوی که تاریخ 2500 ساله ای برای خود رغم زدند و یا استفاده آمریکایی ها از تاریخ برای هویت بخشی خود ، از جمله این سوء استفاده ¬هاست.
این چند مورد از فوائد فردی و اجتماعی تاریخ بود . اما علاوه بر وجوه سودمندی فردی و اجتماعی تاریخ، می توان وجوه دیگری نیز برای آن در نظر گرفت. از جمله وجه اخلاقی و عرفانی تاریخ و وجه انسان شناختی آن.
3. وجه اخلاقی و عرفانی تاریخ
ارزشمندی اخلاقی و معنوی- عرفانی تاریخ از دیگر فواید تاریخ است. بدین معنی که تاریخ از مهمترین جاهایی است که بی ثباتی دنیا را معرفی می¬کند. گذرا بودن حیات این جهانی و عدم پایداری زندگی این جهانی خود از مباحث اخلاقی عرفانی به حساب می¬آید. با نگاهی گذرا به زندگی بشر گذشته در می یابیم که دنیا چه برای ستمگر و چه برای ستمدیده ثبات نداشته و گذرا بود. عدم دلبستگی به ظواهر دنیا و آماده شدن برای جاودانگی در دنیا دیگر بر ارزشمندی تاریخ می¬افزاید.
4. وجه انسان شناختی
تاریخ آزمایشگاه خوبی برای شناخت انسان است. برای شناخت انسان، همانطور که زمینه کالبدی و فیزیکی آن در آزمایشگاه قابل رؤیت است، برای شناخت روحیات و عملکرد ها و رفتارهای انسان و عوامل اختلاف و روابط آنها در این دنیا، می توان از تاریخ سود برد. در واقع محل تجلی و تبلور¬ انسان و رفتارهای انسانی، تاریخ است.
مبحث سودمندی تاریخ در اینجا به پایان می رسد و مبحث دیگر آغاز می گردد .موضوع مبحث دوم از سری مباحث فلسفه علم تاریخ(بحث این ترم)
علمیت تاریخ
مبحث دوم از بحث کلاس، مبحث علمیت تاریخ است. بدین معنی که آیا تاریخ علم است یا خیر؟ برخی قائل به عدم علمیت تاریخ هستند.
- ادله قائلین به عدم علمیت تاریخ عبارتست از:
1. ما در تاریخ موضوع مشخصی که بتوان آنرا محور علم قرار داد نداریم. تاریخ به رفتارهای انسان می پردازد و رفتار انسانی نیز متغیر است بنابراین وجه جامعی ندارد که بتواند موضوع داشته باشد. مثلا در نجوم بحث آنان ستارگان هستند و مستقلاً از موضوع مشخصی برخوردار است و همینطور علم طب که موضوع آن بدن انسان است.
2. علم باید با یک سلسله امور ثابت سروکار داشته باشد. وقتی که موضوع علمی ثابت نباشد و سیال باشد نمی¬توان آنرا علم نامید. در هر علمی از علوم دیگر اموری که آن علم در محور آن بحث می¬کند ثابت است ولی علم تاریخ در واقع به جریانِ حوادث و گذشته در حال حرکت می پردازد. بنابراین نمی توان آن¬را علم نامید.
3. تاریخ تجربه پذیر نیست و هرآنچه که تجربه پذیر نباشد علم نیست.
4. موضوع تاریخ موضوعی جزئی است و چون جزئی است ضابطه و قانون کلی نمی¬توان بر آن ارائه کرد. تاریخ به مباحث و گزاره های جزئی و افراد خاص می پردازد، بنابراین این جزئیات تحت یک قانون کلی نمی گنجد.( قانون کلی: مثل اینکه مثلاً یک مفهوم کلی شاه یا امیرالأمرا و یا امام و ... وجود داشته و برای آن قانون مشخص وضع شده باشد.)
5. رویدادهای تاریخ در اختیار و دسترس ما نیستند و چون در دسترس ما نیستند موضوع آن نیز در دسترس نیست، بنابراین نمی تواند علم باشد.
- نقد ادله قائلین به عدم علمیت تاریخ.
مقدمه ای کوتاه قبل از ورود به بحث نقد.
قبل از ارایه نقد باید ابتدا علم را تعریف کنیم. علم چیست؟
? گاه علم مطلق آگاهی و دانستن است
? گاه علم به مفهوم سنتی آن است یعنی مجموعه مسایلی که گرد یک موضوع خاص دور می زند و بگونه¬ای معنی دار با هم مرتبطند.( مجموعه گزاره های مترابط که حول محور واحد قرار می گیرند.)
? گاه علم به مفهوم جدید آن است یعنی رشته¬ و مجموعه ای از دانش های مرتبط است که روش تحقیق در آن روش تجربه باشد.
نقد :
? با توجه به این تعریف، حال سؤال اینست که این افراد بر اساس کدام تعریف از علم، قائل به عدم علمیت تاریخ شدند. تعریف اول و سوم از نظر ما قابل قبول نیست چرا که معیار تمایز علوم از هم نمی¬تواند روش تحقیق قابل تجربه باشد. با توجه به این، ایراد سوم به علمیت تاریخ رد می شود.
? اینکه حوادث تاریخ چون جزئی¬اند در نتیجه نمی تواند علم باشد، باید گفت هر علمی برای آزمایش های خود در جهت رسیدن به یک قانون وارد جزئیات می شود. همانطور که رفتار انسان با انسان دیگر متفاوت است، این آب مورد آزمایش در علم شیمی با آب دیگر متفاوت است. مصادیق جزئی در واقع زمینه ساز مباحث کلی در تاریخ اند. بنابراین این گونه نیست که خط سیر واحدی را در تاریخ نتوان جستجو کرد. مثلاً هر گاه یک شاه یا سلطان ظلم کند بر اساس جزئیات تاریخ حکومت و حاکمیت او از بین خواهد رفت. این یک قانون تاریخ است که از جزئیات تاریخ بدست می آید.
? اینکه چون در دسترس نیست پس علم نیست، بر این اساس در علوم دیگر مثل جامعه شناسی نیز جامعه شناس به همه جوامع دسترسی ندارد و همانطور که فاصله زمینی را در علوم می توان نادیده گرفت، فواصل زمانی نیز چنین است. این در حالیست که داده های تاریخی ای وجود دارد که از جمله مظنونات ما است. اصل وجود فرق بین رویدادهای تاریخ مورد قبول ما نیز است اما اصل عدم دسترسی به آن را نمی پذیریم.
? متغیر بودن ها تحت چتر خبر واحد صورت می پذیرد و آن هم انسان است و انسان قرون گذشته با انسان فعلی تفاوتی ندارد
جلسه ششم 29/1/88
موضوع
علمیت در تاریخ
ادامه بحث نقد ادله قائلین به عدم علمیت تاریخ
چند نکته:
• وقتی که از علم حرف می زنیم در واقع به گزاره های مرتبط با هم که حول یک موضوع می گردند، علم می گوئیم. بر همین اساس، تاریخ هم دارای موضوع است و آن اخبار پیشینیان است، و همچنین از ابزارهای مشخصی برای موضوع مرتبط باخود سود می برد. برای مثال در بررسی رفتار های مأمون عباسی یا تیمور لنگ و یا حاکمان و شاهان دیگر روشها و ابزارهای مشخصی در تاریخ وجود دارد که از آن بهره مند می شود. هر چند اگر قائل به موضوع نداشتن تاریخ شویم باز هم نمی توان در علمیت تاریخ تشکیک کرد.
• در باب فلسفه نظری تاریخ، دیدگاهی هم وجود دارد که فلسفه تاریخ را رد و فایده ای برای آن قائل نیست. نویسنده در عنوانی استدلالهای علیه فلسفه تاریخ را آورده و 4 دلیل در رد فلسفه نظری تاریخ ذکر می کند.:
1. فلسفه نظری مبتنی بر یک استقراء تام یا نزدیک به تام است. اینکه آیا می توان از طریق واکاوی نمونه های متعدد تاریخی به یک برداشت کلی تاریخی رسید و آنرا یک قانون و سنت برای تاریخ به حساب آورد، اولاً کسی نمی تواند چنین تتبعی را انجام دهد و ثانیاً با مشاهده و تحلیل نمونه های تاریخی و اخذ مشترکات نمی توان یک نظر کلی ارائه داد. بنابراین همین امر می تواند دلیل بی فایدگی و ناکارآمدی فلسفه تاریخ باشد.
2. برخی از بدترین جریانات سیاسی در قرن 20 م در اروپا مبتنی بر فهمی خاص از تاریخ صورت گرفت. وقتی که افراد سفاک بتوانند عقائدشان را بر محملی از گزارهای تاریخ سوار کنند، این بیانگر آنست که فلسفه تاریخ می تواند دستاویز هر کسی باشد. برای مثال هیتلر بر اساس ایده ای که مبتنی بر تاریخ بود اندیشه نازیسم را مطرح کرد و جهان را به خاک و خون کشید. این بیانگر آنست که فلسفه نظری تاریخ یک امر روشن نیست.
3. کُپر می گوید: تلاش برای قوانین حاکم بر تاریخ یعنی قوانینی که بتوان تاریخ را بر اساس آن تفسیر کرد، خلاف عقل، اخلاق و دین است. یعنی اینکه وقتی می خواهیم برای تاریخ قانونی وضع کنیم، چونکه لازمه قانون ثبات است و لازمه ثبات تعمیم پذیری است، در نتیجه آینده هم که باید بر اساس همین قانون پیش بینی شود (این پیش بینی آینده با قوانین تاریخی) همراه با تکبر وغرور و خلاف اخلاق است. به هر حال این امور اصلا عقلی نبوده و چون نگاه دین نگاهی فرا بشری است در نتیجه این دین است که عهده دار بحث از آینده است. بنابر این پیش بینی آینده بر اساس قوانین تاریخ، خلاف دین و اخلاق است.
4. آنچه که ما در فلسفه نظری تاریخ بدان می رسیم این است که نمونه های موجود آن که سراغ داریم تاریخی نیست بلکه یافته های برون تاریخی است که بر تاریخ تحمیل می شود. برای مثال در مارکسیسم تحلیل تاریخی وجو دارد. در نظر مارکس همه حرکت تاریخ بر اساس اقتصاد است. یا مکتب آنال که بر شرایط اجتماعی یا جغرافیا تأکید کردند و تاریخ را بر اساس جغرافیا تفسیر کردند. برخی دیگر عامل محرک تاریخ را نژاد می دانند و..... به هر حال این اندیشه ها عوامل تاریخی را عامل محرک تاریخ ندانستند و از یافته های پدیده های برون تاریخی، تاریخ را تفسیر و تحلیل کردند. بنابراین فلسفه نظری تاریخ قابل اتکا نیست.
رد و نقد
1. اگر بخواهیم فلسفه نظری تاریخ را واقعاً در مقیاس بشری تحلیل کنیم این ایرادات وارد است. اما می توان از منبع وحی برای قانونمندی تاریخ کمک گرفت و اینطور نیست که قانونمندی تاریخ صرفا از طریق استقراء باشد. برای مثال بحث قانونمندی تاریخ در قرآن (که بحث سنت های تاریخ است) وجود دارد.
2. در میدان بحث علمی، یک اندیشه باید قابلیت برای بقا داشته باشد و باید در وسعت قابل توجهی مورد پذیرش باشد. اینکه صرفاً عده ای از آن سوء استفاده نمودند نمی تواند دلیل بر عدم فایده فلسفه نظری تاریخ باشد.
نکته: بحث مفهومی رویداد تاریخی.
نظریه: در بحث فلسفه علم تاریخ و حتی خود تاریخ شاید امکان داشته باشد که این پرسش مطرح باشد که رویداد تاریخی چیست؟ آیا هر رویدادی در گذشته، رویداد تاریخی است؟ به نظر شهید مطهری(ره) یک واقعه تاریخ باید در وقایع بعدی اثر داشته باشد هر چند واقعه ابتداً یک امر جزیی باشد ولی تحولات و حوادث آینده برآن مترتب خواهد شد. برای مثال در جریان سفر آیت ا... بروجردی به تهران برای استعلاج، که در نهایت در راه بازگشت در شهر قم ساکن شد و به تدریج زمینه های یک تحول بزرگ را در حوزه علمیه قم رقم زد.
رد نظریه :- بر اساس این معیار شهید مطهری باید کتابهای تاریخ را برای یافتن وقایع اهم ومهم کاملاً غربال و تجزیه کرد. این نظریه معیار خاصی ندارد. حال مقصود از اثر چیست؟ آیا اثر تحولات بزرگ است یا حتی آثار جزیی هم اثر است؟ نکته بعدی اینکه معیار آینده چیست؟ آینده تا کجاست؟ آیا پس از یک رویداد بلافاصله باید حادثه ای اتفاق بیفتد؟ یا بافاصله؟ در جواب خواهیم گفت اگر مقصود از آینده بلا فاصله باشد، این امر قابل دفاع نیست. اگر مقصود از آینده بافاصله و دور باشد، از آنجا که هنوز آینده نیامده و خواهد آمد، و چون به آخر خط تاریخ نرسیدیم هنوز بسیاری از حوادث آثارشان معلوم نشده است و در آینده معلوم خواهد شد .
- اگر این معیار را بپذیریم باید تمامی تاریخ گذشته را بررسی کرده و برای هر فردی یک تاریخ و کتاب تاریخی خاص نوشته شود. چون با این معیار تاریخ با زاویه دید هر فرد خاص نوشته می شود.
- با این توصیف هر جامعه ای که از بین رفتند پس نباید آنرا تاریخ دانست . مانند قوم عاد و ثمود و..
- بر این اساس با توجه به زاویه دید خاص هر فرد و با توجه به تحولاتی که در تاریخ اجتماعی پدید می آید نباید حادثه ای غیر اثر گذار وجود داشته باشد. چرا که با کنار هم قرار دادن بسیاری از حوادث جزیی می توان به آثار آن پی برد. پس هر حادثة جزئی و کوچکی دارای اثر است.
- این تلقی از وقایع تاریخی با یک تلقی عامیانه سازگار است. معمولاً در ذهن عامه مردم هر حادثه ای که نظرها را در حین وقوع به خودش جلب کند و تعداد زیادی از مردم را به خود مشغول کند حادثه تاریخی گفته می شود. بنابراین هر حادثه ای در گذشته می تواند گزاره ای تاریخی باشد. بسیار از جزئیات تاریخی با در کنار هم قرار گفتن سایر حوادث جزئی دیگر می تواند دارای آثار بزرگی باشد که بر اساس زاویه دید خاص، دارای دلالت ها و پیام های خاص خود اند.
رابطه مبانی کلامی و دانش تاریخی
( کلام یعنی مبانی اعتقادی و تاریخ به معنی تاریخ نگاری نه مطلق گذشته)
این بحث گاه با عنوان تحلیل تاریخ همراه با پیش داوری مطرح بوده و مورد مذمت قرار گرفته است و گاه به عنوان تحلیل طرفدارانه مطرح شده است. برخی در قبال این بحث تحلیل آزاد و آزاد اندیشی را مطرح می کنند. در واقع اینگونه مطالب تعریضی است به کسانی که با نگاه دینی به تاریخ می نگرند.
حال پرسشی مطرح است و آن اینکه آیا باید اعتقادات خود را در پژوهش ها و نگارش های تاریخی دخالت داد یا خیر؟ در جواب این پرسش دو قول وجود دارد. برخی معتقد به عدم دخالت اند و برخی معتقد به طرح صورت مسئله به صورت خاص اند.
دلیل نگاه اول
1. دخالت مباحث اعتقادی در تاریخ مانع حقیقت نمایی تاریخ است. این ایراد علمی ترین اشکال به نظر می آید.
2. جلوگیری و مانعی برای آزاد اندیشی است. یعنی اینکه اگر مورخ حقیقت تاریخ را با توجهی که به عقایدش دارد مورد تحریف و تغییر قرار می دهد.
نقد این دیدگاه :
رفتار انسان مبتنی براندیشه هاست. هیچ رفتاری فارغ از اندیشه صورت نمی گیرد و هیچ امکانی برای جداسازی اعتقادات بنیادی یک فرد از رفتارش وجود ندارد. در مقام ثبوت، چنین امری، یعنی انفکاک اندیشه های بنیادی یک فرد از تحلیل تاریخ وی، امکان پذیر نیست. هر فردی در مورد اعتقادات مثل توحید، نبوت، امامت و... یا پایبند به آن است و یا نیست؛ اگر کسی بگوید مورخ نباید این اعتقادات خود را در تاریخ نگاری خود دخیل کند، خودِ گفتار بر اساس یک سری اعتقادات است. چرا که رفتار انسانی بر اساس یکسری اندیشه ها شکل می گیرد.