ادامه قبل :
36 - حافظ شمس الدین محمد بن احمد الذهبی شافعی (متوفای 748 هجری) در باره ولادت آن حضرت و حالات او می نویسد:
«وَ فِیْها (اَیْ فِی سَنَةِ 265 وُلِدَ) مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی الْهادِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوادِ بْنِ عَلِیٍّ الرِّضاَ بْنِ مُوسیَ الْکاظِمِ بْنِ جَعْفَرٍ الْصّادِقِ الْعَلویِّ الْحُسَیْنِیِّ، اَبُوالْقاسِمِ الَّذِی تُلَقِّبُهُ الرَّافِضَةُ الْخَلَفَ الْحُجَّةَ وَتُلقِّبُهُ بِالْمَهْدِیِّ وَالْمُنْتَظَرِ وَتُلقِّبُهُ بِصاحِبِ الْزَّمانِ وَهُوَ خاتِمَةُ الاِثْنیْ عَشَرَ». [54] .
این مورّخ معروف نیز ولادت آن حضرت را از قطعیات دانسته و نسب وی را نیز ذکر می کند، و اینکه می گوید: شیعه او را مهدی و خلف و حجّت می داند، در اثر غفلت از روایاتی است که در فصل گذشته ذکر گردید منظور او در اینجا فقط قطعی بودن ولادت آن حضرت است. و اینکه ولادت آن حضرت را در سال 265 نقل کرده اشتباه است؛ زیرا ولادت حضرت در سال 255 بوده است و شاید اشتباه از نُسّاخ باشد.
همین مورّخ در ص 373 در ذکر وقایع سال 260 می نویسد: در آن سال وفات یافت حسن بن علی بن محمد جواد بن علی الرضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق علوی حسینی یکی از امامان دوازده گانه که رافضه عقیده به عصمت آنان دارد. تا اینکه می گوید: «وَهُوَ والِدُ الْمُنْتَظَرِ مُحَمَّدٍ صاحِبِ السِّرْدابِ».
37 - ابو الفوز، سویدی محمد امین بغدادی (متوفای 821) در باره آن حضرت فرموده:
«مُحَمَّدٌ الْمَهْدِیُّ وَکانَ عُمُرُهُ عِنْدَ وَفاةِ أبیِهِ خَمْسَ سِنِینَ وَکانَ مَرْبُوعَ الْقامَةِ حَسَنَ الْوَجْهِ وَ الشَّعْرِ، اَقْنیَ الاَنْفِ، صَبِیحَ الْجَبْهَةِ». [55] .
یعنی:
«عمر وی به وقت وفات پدرش، پنج سال بود، او متوسط القامه، زیباروی، زیباموی، زیبابینی، گشاده پیشانی بود».
از اینجا معلوم می شود که قیافه آن حضرت نیز بر خاص و عام معلوم بوده است.
38 - حافظ ابو عبداللّه محمد بن یوسف کنجی شافعی (متوفای 658) در کتاب «البیان فی اخبار صاحب الزمان علیه السّلام» نه تنها ولادت حضرت مهدی علیه السّلام را قبول کرده بلکه بابی آورده به عنوان «الباب الخامس والعشرون فی الدلالة علی کون المهدی علیه السّلام حیاً باقیاً مذغیبة الی الا ن» و زنده بودن حضرت را از زمان غیبت تا کنون، اثبات نموده است. در آغاز این باب می گوید:
«وَلا اِمْتِناعَ فِی بَقائِهِ بِدَلِیلِ بَقاءِ عِیسی وَ اِلْیاسَ وَالْخِضْر مِنْ اَوْلِیاءِاللّهِ تَعالی وَبَقاءِ الدَّجالِ وَاِبْلِیسَ الْمَلْعُونَیْنِ اَعْداءِاللّه تعالی وَهؤ لاء قَدْ ثَبَتَ بَقاؤ هُمْ بِالْکِتابِ وَالسُّنَّةِ وَقَد اتَّفَقُوا عَلَیِهِ ثُمَّ اَنْکَرُوا جَوازَ بَقاءِ الْمَهْدِیِّ وَها اَناَ أُبَیِّنُ بَقاءَ کُلِّ واحِدٍ مِنْهُمْ فَلایُسْمَعُ بَعْدَ ه ذا لِعاقِلٍ اِنْکارُ جَوازِ بَقاءِ الْمَهْدِیِّ علیه السّلام». [56] .
یعنی:
«امتناعی در بقای حضرت مهدی نیست به دلیل باقی ماندن عیسی و الیاس و خضر از اولیای خداوند و باقی ماندن دجّال و ابلیس ملعون که دشمنان خدایند. و اینان باقی ماندنشان به وسیله قرآن و سنّت ثابت شده است و همگان بر آن متفقند. در حالیکه جواز بقای مهدی را انکار نموده اند. و من اکنون بقای هر یک از آنان را روشن می کنم، آن گونه که دیگر انکار جواز بقای مهدی علیه السّلام از هیچ عاقلی شنیده نشود».
39 - محقق و مورّخ شهیر، قاضی محمد، مشهور به بهلول بهجت افندی (متوفای 1350) در کتاب «تاریخ آل محمَّد»، صفحه 197 می نویسد:
«لَمَّا کانَ حَدِیثُ مَنْ ماتَ وَلَمْ یَعْرِفْ اِمامَ زمانِهِ ماتَ مَیْتَةَ الْجاهِلِیَّةِ مُتَّفَقاً عَلَیْهِ بَیْنَ عُلَماءِ الْمُسْلِمِینَ فَلا یُوجَدُ مُسلِمٌ لا یَعْتَقِدُ بِوجُودِ اْلاِمامِ الْمُنْتَظَرِ وَنَحْنُ نَعْتَقِدُ اَنَّ الْمَهْدِیَّ صاحِبُ الْعَصرِ وَالزَّمانِ وُلِدَ بِبَلْدَةِ سامِرّاءَ وَاِلَیْهِ اَنْتَهَتْ وِراثَةُ النُّبُوّةِ وَالْوَصایَةِ وَاْلاِمامَةِ وَقَدِ اقْتَضَتِ الْحِکْمَةُ اْلاِلهِیَّةُ حِفْظَ سِلْسِلَةِ اْلاِمامَةِ اِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ فَاِنَّ عَدَدَ الاَئِمَّةِ بَعْدَ رَسُولِاللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مَحْصُورِةٌ مَعْلُومَةٌ وَهِیَ اِثْنا عَشَرَ بِمُقْتَضیَ الْحَدِیثِ الْمُعْتَبَرِ الْمَرْوِیِّ فِی الْصَّحِیحَیْنِ خُلَفاءُ بَعْدِیِ اِثْنا عَشَرَ کُلُّهُمْ مِنْ بَنِی هاشِمٍ».
یعنی:
«چون حدیث مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ اِمامِ زمانِهِ فَقَدْ ماتَ مِیْتَةَ الْجاهِلِیَّةِ متفق علیه علمای عامه و خاصه می باشد، بنابراین، هیچ فردی از افراد اسلام پیدا نمی شود که به وجود صاحب عصر و زمان، اقرار نداشته باشد. ما معتقدیم که امام مهدی، صاحب عصر و زمان در شهر سامرّا متولد شده و وراثت نبوّت و وصایت امامت به آنحضرت می رسد، حکمت الهی، حفظ و ادامه سلسله امامت را تا روز قیامت اقتضا می کند، عدد امامان بعد از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم محصور و معلوم است که دوازده نفرند؛ زیرا از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم به سند معتبر در صحیح بخاری و مسلم روایت شده است که خلفای بعد از من دوازده نفرند و همه آنان از بنی هاشم هستند».
اینها کتابهایی بود که در اختیار نویسنده قرار داشت و یا در کتابخانه ها از آنها یادداشت کرده ام و گر نه در کتب، نقلها بسیار است و آنچه گفته شد برای استشهاد کافی است