جلسه ششم 4/8/1390
مخالفین حکومت عباسی
در عهد اول عباسی مخالفت های زیادی ا این حکومت صورت می گرفت از جمله این مخالفان که عمدتاً با مشروعیت حکومت عباسی به مخالفت می پرداختند، خوارج، امامیه، زیدیه و اسماعیلیه بودند. از دیگر مخالفان حکومت گروه کلامی مرجئه بودند. نهضت های عربی نیز از دیگر مخالفان نظام حکومتی عباسی بودند.
مهمترین عملکرد خلافت عباسی پس از استقرار
1. مقابله با مخالفین مشروعیت که در بالا اشاره شد.
2. حذف موانع احتمالی ؛ حضور جدی و بیش اندازه ابومسلم خراسانی و نفوذ در میان مردم خراسان، تهدید جدی برای حکومت عباسی به شمار می رفت. این دیدگاه نسبت به ابومسلم از یک سو به دلیل تضاد جدی ای بود وی با حِرم قدرت حکومت عباسی و از سوی دیگر مریضی سفاح و ترس از مرگ خود بود که منجر شد تا سفاح ابومسلم را از میان بردارد.
3. تأسیس پایتخت؛ پس از پی ریزی نظام اداری و جذب نیروهای متخصص و حذف موانع آنچه به نظر مهم می آمد تأسیس مرکز جدیدی برای حکومت بود. بنی عباس که مدعی تأسیس عهد جدیدی در خلافت مسلمین بود به ناچار باید پایتخت جدیدی را برای پی ریزی این تمدن جدید در نظر می گرفت. مضافاً اینکه آنان تمایل به حضور در دمشق که باقی مانمده تمدن اموی بود، نداشتند چرا که این نکته به ذهن تبادر می کرد که بنی عباس ادامه دهنده تمدن اموی باشد. لذا پس از اینکه بیعت با سفاح انجام شد، از کوفه به شهر انبار و سپس شهر هاشمیه را برگزیدند. منصور عباسی در سال 137هـ در شه هاشمیه مانعی بنام اوب مسلم خراسانی را از سر راه برداشت.
پس از قتل اومسلم گروهی از راوندیه برای قصاص قاتل ابومسلم به تدریج در اطراف منصور عباسی به بهانه الوهیت وی جمع شدند تا با حمله به منصور به هدف خود دست یابند. اما منصور از این ترور جان سالم بدر برد. پس از این جریان که موجب ترس منصور از تزلزل پایه های خلافت شد، وی به دنبال تحکیم و تثبیت حکومت پرداخت.
در همین راستا بود که منصور عباسی به دنبال مکانی مناسب که داری موقعیت جغرافیایی ویژه ای باشد، بود. وی با رغبتی خاص مناطق مختلفی را در بین النهرین مورد بررسی قرار داد. تا اینکه در سال 141هـ در همین منطقه مکانی را مورد نظر قرار داد که از جهات مختلف دارای ویژگیهای مناسب بود. او به یک دشت حاصلخیز رسید که در کنار رود دجله و در مسیر راه تجاری سوریه به شرق و از لحاظ مکانی فاصله نسبتا طولانی ای با تمدنهای گذشته مثل ایران داشت. این منطقه بغداد نام داشت. توجه منصور و حساسیت در انتخاب مکان مناسب ازسوی وی، بعد ها در کتب مختلف تاریخی مورد تأیید قرار گرفت. قرار گرفتن این شهر در کنار رود دجله ، از لحاظ امنیتی مورد توجه بود چرا که رود دجله به عنوان یک حصار طبیعی مناسبی برای این شهر به حساب می آمد. عباسیان بعد ها با ایجاد آب بندهایی برای دفع حملات دشمن از این حصار طبیعی سود بردند. نقشه کشی این شهر 4 سال به طول انجامید. سال 146 اولین ساختمان حکومتی ( قصر) و مسجد جامع در بغداد ایجاد شد. در سال 149 ساخت کل شهر به اتمام رسید. در طول ساخت شهر وی نظارت مسقیم داشت.
ویژگیهای شهر بغداد:
1. بغداد تنها شهر دایره ای دنیا بود. به این دلیل که از مرکز شهر تا اطراف آن در تمام نقاط شهر، مصافتی یکسان داشت لذا دفاع از شهر تحت نظارت حکومت آسان تر بود.
2. ساخت 4 دروازه با چهار دیوار تو در تو، درهای بزرگ آهن کوب. در هنگام غروب عبور و مرو از شهر با بسته شدن درها متوقف می شد.
3. جدایی کامل اقامت گاه خلیفه و مقر اصلی حکومت از مردم و سایر بناهای شهر. در واقع این بخش شهری کوچک در دل شهر بغداد بود.
وقتی که منصور در سال 158 هـ در ایام حج زمان مرگش فرا رسید، بغداد یک پایتخت بسیار مهمی شده بود و به مرور شاهد شکل گیری یک حرکت فرهنگی و علمی می شد. پس از استقرار بنی عباس در بغداد، در خطبه ای که منصور برای مردم خواند خود را جانشین خدا بر زمین خواند. این نوع نگاه به تدریج در دوره مأمون به اوج رسید تا حدی که این عنوان را روی مسکوکات حک می کردند. در واقع از یک نگاه می توان تأسیس بغداد را ایجاد تعادل میان عنصر ایرانی و عربی دانست.
پس از تأسیس بغداد نیز مخالفت های عباسیان کما کان ادامه یافت. مخالفت های علویان موجب تحولاتی در حکومت عباسیان شد .
ویژگیهای مخالفان حکومت عباسی.
1. مخالفت بر اساس دیدگاه و برداشتهای مذهبی. گروههایی مثل امامیه، زیدیه، اسماعیلیه، خوارج و مرجئه داریان این نوع نگاه در مخالفت خود بودند. این مخالفان در آموزه های دینی خود پایبندی بیشتری نسبت به بنی عباس داشته و همین ویژگی موجب جذب مردم نسبت به آنان شد.
2. توجه به آموزه های اجتماعی مساوات و عدالت که بنی عباس نتوانستند بدان عمل کنند.
بنی عباس با واگذاری املاک به افراد و گروههای خاص نتوانستند به مساوات اجتماعی که از شعارهای آغازین نهضتشان بود، عمل کنند. لذا تحقق این امر مورد توجه و تأکید مخالفان قرار گرفت.
خلاصه آنکه :
1. پی ریزی نظام اداری تحت تأثیر تمدن ایرانی و حذف موانع موجود.
2. تأسیس پایتخت با ویژگی و موقعیت های خاص
3. ویژگی مخالفین عباسی.
جلسه هفتم تایپ نشده است..........
جلسه هشتم 18/8/1390
بنی العباس در برخورد با دو گروه از مخالفین یعنی خوارج و طرفداران بنی امیه با مشکلات کمتری مواجه بودند؛ چرا که:
1. به دلیل عدم وجود اقبال عمومی نسبت به آنان در سرزمین های اسلامی
2. عدم وجود سازماندهی در مخالفتشان با حکومت.
3. وجود زمینه های اجتماعی مناسب برای سرکوبی آنان توسط حکومت به دلیل رفتارهای نامناسب (تند روی ها).
اما مهمترین چالش سیاسی ای که عباسیان با آن مواجه بودند و این چالش موجب تغییراتی در سیاست گذاریها و مشی سیاسی و مبانی مشروعیت حکومت بنی عباس شد، مخالفت های علویان بود. در سیر تاریخی حیات سیاسی بنی العباس یعنی از زمان آغاز این حکومت یعنی حدودا از سال 130 هـ در خراسان تا اواخر آن، مخالفت های عباسیان به طور مستمر ادامه داشت. این استمرار نشان از یک جایگاه ویژه ی علویان در سرزمینهای اسلامی دارد. حکومت نیز از اهمیت جایگاه علویان آگاه بودند لذا حرکت خود را با قرار گرفتن در کنار آغاز کرده و از این جایگاه سود بردند. قتل و عام مروانیان به دستور سفاح، بکار گیری شعار الرضا.... و ایجاد رشته های محبت با محمد حنفیه بیانگر همین سیاست بنی اعباس برای دست یابی به اهداف سیاسی است. عباسیان که از پایگاه اجتماعی علویان با خبر بودند، می دانستند که در اولیل حرکت خود هر گونه برخود با علویان منجر به از دست دادن وجه عمومی حرکت در سرزمین های اسلامی خواهد شد. این مماشات در زمان مهدی عباسی حدود 30 سال ادامه داشت و در این میان مخالفت جدی از علویان به چشم نمی خورد. اما این روند ادامه نیافت و اصرار علویان بر احقاق حقوق خود و توسعه این اعتقاد در میان جامعه مسلمین، موجب شد تا عباسیان در سیاست خود نسبت به آنان تغییر موضع دهند.
پس از خلافت مهدی، جریان مخالفت علویان با قیام حسین بن علی در دوران خلافت هادی آغاز شد. در واقع حرکت های علویان در بیشتر در مناطق مدینه، کوفه و بصره که وضعیت جغرافیایی آن به شکل مثلث است، فعال بود. اوج این مخالفت ها در دوران هادی و هارون عباسی است. وقتی هارون به حکومت رسید سیاست خشن برادر را تعدیل نمود اما وقتی با پافشاری و اصرار علویان برای احقاق حق مواجه شد، مجددا به فاز نظامی روی می آورد.
تفاوت علویان با خوارج و نهضت های عربی شمال شام و مصر، در این بود که جامعه مسلمین تعهد عملی بیشتری نسبت به آموزه های دینی از عولیان می دیدند و انتسابشان به پیامبر واقعی تر می نمود. همین امر موجب تغییر در نوع رفتار عباسیان با علویان می شد چرا که آنان نمی توانستند همان رفتاری که با خوارج و سایر گروههای مخالف داشتند، با علویان داشته باشند. در زمان هارون دو قیام علوی در دو بخش از سرزمینهای اسلامی منجر به تشکیل حکومت شد. ادریسیان در مغرب و قیام یحیی بن عبدالله در طبرستان . این دو حکومت به دلیل تعهدات رهبران نهضتهاشان به مبانی عقیدتی که منجر به اقبال عمومی بدان شده بود و بُعد مسافتی که با مرکز حکومت عباسی داشتند از امنیت نسبی برخوردار بودند و همین امور زمینه ساز شکل گیری حکومت مستقل را برای آنان فراهم کرد. هارون
ادامه تایپ نشده است ....
جلسه دهم 2/9/1390
ولایتعهدی امام(ع)، اهداف و برنامه های مأمون
از مهمترین ادوار خلافت عباسی که در بردارنده مسائلی است که موجب تغییرات بعدی در خلافت عباسی گردید، دوران مأمون عباسی است. او به عنوان هوشمند ترین خلفای عباسی شناخته شده است. مهمترین عملکرد مأمون که تأثیر مبنایی برای خلافت عباسی داشت، اعلام ولایتعهدی امام رضا (ع)بود. امام(ع)به لحاظ جایگاه، در میان مسلمین و به ویژه علویان، از جایگاه ویژه ای برخوردار بود. مأمون با توجه به این ویژگی امام(ع)با اهداف خاصی جریان ولایتعهدی امام(ع)را مطرح کرد. و اما اهداف و برنامه های مأمون :
اهداف:
1. کنترل امام(ع)
برای همه خلفای عباسی، امامان هم عصر( از امام صادق (ع)) مهمترین مخالفان حکومت به شمار می رفتند لذا از رویارویی مستقیم با خلافت اجتناب می کردند. امام رضا(ع)نیز با این حکومت اختلاف مبنایی داشت و مأمون هم بر این آگاهی داشت. لذا باید توجه داشت که سکوت امام(ع)در مقابل پیشنهاد مأمون نه به معنی پذیرش است و نه به معنی عملکرد منفعلانه. پس کنترل رفتار ها و عملکرد ها و ارتباطات چنین شخصیتی با چنین جایگاه ویژه برای حکومت ضروری بود.
2. جلوگیری از تحرکات و اعتراضات علویان
هر چند این کنترل نسبت به سایر امامان گذشته انجام می پذیرفت اما نظارت و کنترل صرف تأمین کننده مقصود مأمون نبود. بنابراین به نظر وی ولایتعهدی امام(ع)به لحاظ ویژگی های فردی و اجتماعی در میان مسلمین، عاملی برای جلوگیری از قیامها و اعتراضات علویان بود.
3. جلوگیری از تأثیر گذاری امام(ع)بر جامعه.
دور کردن امام(ع)از ارتباط مستقیم با مردم و قطع زندگی اجتماعی ایشان می توانست ابزار خوبی برای جلویگیری از تأثیرگذاری امام(ع)بر جامعه باشد.
4. جذب مقبولیت عمومی برای حکومت.
شخصیت امام(ع)به لحاظ نَسَبی و جایگاه عملی و عملی ایشان در میان جامعه مسلمین مورد تأیید عامه قرار داشت. لذا با ولایتهدی امام، مأمون به دنبال جذب بخشی از تأییدات عمومی برای حکومت بود.
5. اثبات ادعای خیر خواهی برای مردم.
مأمون مدعی بود که اقدامات وی برای مصالح مسملین است و هر کجا خیر مسلمین در آن باشد از هیچ عملی فروگذار نخواهد کرد. او مدعی بود که خیر مسلمین در واگذاری خلافت به امام(ع)است. این نوع عملکرد مأمون از یک سو موجب جلب رضایت بخشی از اعراب که تعصب عربی داشتند شد و از سوی دیگر موجب جلب رضایت ایرانیان که محب اهل بیت(ع)بودند شد. این درحالی است که برخی از سیاست های مأمون موجب کدورت اعراب و ایرانیان از وی شده بود و جلب حمایت و رضایتِ این دو پایگاه اجتماعی برای تثبیت خلافت مهم بود.
6. خاموش کردن قیامهای علوی
از مهمترین دلایل این رفتار مأمون، خاموش کردن قیام های علویان بود. او با این سیاست موفق شد تا از بروز اعتراضات و قیام های علوی در زمان حضور امام(ع)در مرکز خلافت، جلوگیری کند. از آنجا که شعار « الرضا من آل محمد(ص) » از جمله ادعاهای جدی معترضین علوی بود، با حضور شاخص ترین چهره علوی در مرکز خلافت این ادعای آنان محقق شده بود و در واقع بهانه اعتراض از دست علویان خارج شده بود.
7. تخریب چهره امام(ع) با تبلیغ دنیا طلب بودن امام(ع) .
در واقع مأمون با قبولاندن ولایتعهدی به امام(ع) در صدد برآمد تا با این امر تمایل به دنیاطلبی امام(ع) را تبلیغ و چهره وی را در میان مسلمین تخریب و چایگاه اجتماعی ایشان را تضعیف کند.
برنامه ها:
8. پیشنهاد به امام(ع) برای امر خلافت بوده نه ولایتعهدی.
اکثر منابع تاریخی به این نکته اشاره دارند که مأمون پس از مخالفت امام(ع) از پذیرش خلافت، در میان عموم جامعه تبلیغ کرده بود که امام(ع) به دلیل کهولت سن امر خلافت را که به ایشان ارایه شده بود نپذیرفت و به مأمون واگذار نمود. لذا با این حیله، امام(ع) برای پذیرش تحت فشار قرار گرفت.
9. توسل به زور
با انکار پذیرش ولایتعهدی از سوی امام(ع) ، مأمون با توسل به زور و تهدید به قتل امام(ع) را مجبور به پذیرش نمود.
موضع گیری های امام(ع) در نپذیرفتن ولایتعهدی:
1. تنها آمدن از مدینه
2. روشن گری هایی که برای مردم در مسیر راه داشتند. مانند خطبه ها و سخنرانی های متعدد مثل نیشابور.
3. برخورد تند با مأمون، پس از حضور در مرو. در واقع امام(ع) با این برخورد، در صدد زدودن این تلقی از پذیرش ولایتعهدی، که امام(ع) هم فردی دنیا طلب است، بوده و این مطلب را که دنیا به سمت ایشان روی آور شده و ایشان هیچ میلی به پذیرش آن ندارد، را اثبات می کرد.
4. افشای شهادت امام(ع) به دست مأمون در میان مردم.
5. پس از ولایتعهدی امام(ع) شرط می کند که نه عزلی و نه نصبی و نه برقراری رسم جدیدی و نه نقض رسوم بجا مانده انجام می دهد. با اتخاذ این مواضع منفی از سوی امام(ع) نسبت به امور ولایتهعدی، شبهاتی مبنی بر عدم وجود اختیارات ولایتعهدی برای امام در میان مردم ایجاد شد. این امر در واقع بدین معنی است که همسو شدن در راستای ولایتعهدی و قبول اختیارات آن در واقع به معنی مشروعیت بخشی به حکومت عباسی بوده و امام(ع) بر این امر بخوبی واقف بوده که هر گونه دخالت در امور حکومت (چه حمایت و چه مخالفت ) به معنی مشروعیت بخشی بدان است. لذا مخالفت جدی خود را به صور مختلف بیان می نمودند.
با عملکردهای مأمون برای تثبیت خلافت، به تدریج خلافت اقتدار سیاسی خود را بدست آورد و وقتی به این ثبات رسید، مأمون اطرافیان خود مانند فضل بن سهل ایرانی را که از آنها بهره کافی برده برد و از نفوذ سیاسی آنان هراسان شده بود را از میان برداشت و به قتل رساند. و برای دست یابی به جایگاه از دست رفته خود در میان افکار عمومی خاندان بنی عباس بغداد، باید امام(ع)را نیز به شهادت می رساند.
جلسه یازدهم 23/9/1390
سؤال امتحانی: پاسخ سؤال زیر با با استفاده از منابع تاریخی پیدا نموده و جهت ارایه در جلسه امتحان آماده کنید.
سؤال: سیاست ها و اقدامات مهدی عباسی را در چارچوب مبانی مشروعیت خلافت عباسی با استناد به منابع تاریخی بررسی کنید.
نکته : علت انتخاب دوره مهدی عباسی در واقع به دلیل تفاوت این دوره با سایر دوره های خلافت عباسی بوده است.
ادامه بحث: مأمون که به دلیل قتل برادرش امین، عملا قدرت سیاسی و امکانات قدرت و حکومت را بدست گرفته بود، برای استقرار و تثبیت قدرت خود، خلافت را به امام(ع) پیشنهاد کرد. این پیشنهاد در واقع برای عبور از بحرانهای موجود که در ابتدای خلافت مأمون بوجود آمده بود است. در مقابل امام(ع) دو راه بیشتر پیش رو نداشت؛ اول پذیرش خلافت و پس از آن با توسل به توان نظامی و سیاسی پایه های حکومت عباسی را از بین می برد و سیاست و شیوه حکومت داری جد بزرگوارش را پیاده می کرد. اما این امر با توجه به تحولات سیاسی اجتماعی که از دوره هارون در جامعه ایجاد شده بود، امری محال بود. دوم اینکه در اجرای برنامه های سیاسی مجری فرمانهای مأمون باشد. حال با توجه به این امور اگر امام خلافت را می پذیرفت، از یک سو مأمون می توانست با با توجه به توان نظامی ای که در دست داشت اقدام به حذف فیزیکی امام می کرد و از سوی دیگر همراهی امام رضا(ع) به عنوان بزرگ خاندان هاشمی و علوی، موجب تخریب چهره و جایگاه امام(ع) می شد و این همان هدف مأمون بود. مأمون با پیشنهاد خلافت به امام، قصد کناره گیری کامل را نداشت بلکه به نحوی جایگاه خود را در حکومت حفظ می کرد. لذا این پیشنهاد را باید با توجه حفظ مقام مأمون از هر گونه آسیب، تحلیل کرد. امام(ع) با اکراه و زور مجبور به پذیرش ولایتعهدی شد و اقدامات ایشان برای القای این مطلب( قبول اکراهی) در منابع تاریخی آمده است. در همین مورد در عیون اخبار الرضا(ع) آمده است که: مأمون از امام(ع) خواسته بود که طی یک نامه ای با خط خود، ولایتعهدی خود را به طور مکتوب برای ولایات مختلف سرزمینهای تحت امر ابلاغ کند.
امام(ع) در این نوشتار به تبیین اوضاع جامعه اسلامی و شرایط موجود در آن می پردازد و اینگونه می نویسد که :
1. آگاهی خداوند از کید دشمنان.
« خداوند از خیانت چشمها و از آنچه که در سینه ها وجود دارد آگاهی دارد» این جمله در واقع طعنه و کنایه به عملکرد دستگاه حاکمه و شخص مأمون است.
2. پاکی از گناه، شرط ضروری رهبری جامعه
نکته مهم دیگر در این سند تاریخی آنست که امام(ع) در ابتدای این نامه می فرماید« درود خدا بر پیامبر و خاندان پاک و مطهرش» نکته موجود اشاره به پاک بودن اهل بیت رسول الله(ص) از هر گونه رجس و پلیدی و گناه و اصالت و پاکی دودمانش دارد. تا آن زمان بکار بردن چنین مطالبی در اسناد رسمی رایج نبود و در واقع دیدگاه شیعی نسبت به رهبری و امامت جامعه و ضرورت اصالت و پاکی خاندان رهبر جامعه اولین برای عموم گوشزد می شد.
3. مأمون ادامه دهنده اشتباه ابوبکرو عمر
نکته مهم دیگر موجود در این سند اینکه امام(ع) می فرماید: « در گذشته کسی این چنین کرد و برای جلوگیری از پراکندگی در دین اعتراضی به تصمیم ها نشد و امور تحمیلی به عنوان راه گریز بر مردم تحمیل گردید.» این جمله کنایه به خلافت ابوبکر و عمر است و طعنه ای به مأمون است که شما نیز ادامه دهنده همان راه هستید.
امام(ع) هیچ گاه ولایتعهدی را نپذیرفت تا از قِبَل آن به حکومت عباسی نفعی نرسد. این اقدامات امام(ع) موجب عدم موفقیت مأمون شد . اما مأمون به صورت ظاهر به این نکته بسیار توجه و اصرار داشت که اقتدار سنتیِ عربی در میان بازماندگان بنی عباس در بغداد تبلور پیدا کرده بود و مقابله با این اقتدار تنها از رهگذر مخالفان این سنت میسر بوده واین گروه مخالف هم صرفا امام(ع) و شیعیان بودند. لذا حضور ظاهری امام(ع) در کنار وی و اقامت در دارالإماره برای وی کفایت می کرد تا همه مسلمین و علویان را با خود همسو و همراه کند. تغییر رنگ لباس از سیاه به سبز، و ترویج شعار شیعی " الرضا من آل محمد" و ضرب سکه به نام امام(ع) نیز راستای استقرار و تثبیت حکومت و بهره گیری از شیعیان برای مقابله با همین اقتدار بود. او تا زمانی که جایگزین مناسبی را برای این ابزار پیدا نکرد همچنان به حمایت ظاهری از شیعه می پرداخت تا اینکه پس از پیدا نمودن جایگزین، مناسب امام(ع) را به شهادت رساند.
مأمون و احیای تفکر اعتزالی؛
پس از شهادت امام(ع) مأمون که جایگاه خود را در میان شیعیان و ایرانیان از دست داده بود، برای دست یابی به هدف خود(تثبیت اقتدار) نیاز به حضور در بغداد و حمایت باقی مانده بنی العباس داشت. با توجه به این نکته وی باید به دنبال سبک جدیدی برای اهداف خود بود. لذا در همین راستای به دنبال چارچوب نظری مناسب و همسو با خلافت بود که توجیح گر رفتارهای سیاسی و حکومتی و افکار مأمون باشد. عدم همسویی و همراهی شیعیان، که از جایگاه مناسب اجتماعی برخوردار بودند و معلوم الحال بودن خوارج از یک سو همچنین جانبداری اهل حدیث از امین، از سوی دیگر و استقلال عملی خود مأمون از طرف دیگر، موجب شد تا وی به فکر برپایی تفکری جدید باشد.
تفکر مورد توجه مأمون ریشه در اواخر بنی امیه داشت که واصل بن عطا در جلسه بحث حسن بصری مطرح کرد و به تدریج پیروان زیادی پیدا کرد. و آن تفکر، اندیشه ها و افکار معتزلی بود. این نوع تفکر عقلگرای اعتزالی در اواخر دوره اموی و اوایل خلافت عباسی به دلیل همسویی خلفای نخستین عباسی با اهل حدیث، مورد توجه نبود. پس از استقرار مأمون در بغداد مرکز خلافت عباسی، رهبران تفکر اعتزال و خلافت عباسی در برقراری ارتباط سیاسی متوجه نیاز ها و هم پوشانی همدیگر شدند لذا از سویی خلافت می توانست با توسعه مباحث عقلگرایانه و کشاندن جامعه به این سمت، گروه های مخالف بجای پرداختن به مخالفت با خلافت، به مباحث علمی رواج یافته مشغول می شود و از طرف دیگر قدرت سیاسی حکومت نیز ابزار مناسبی برای توسعه این تفکر معتزلی بود. بنابر این احمد بن داود از رهبران معتزله با توجه به این نیاز متقابل تلاش کرد تا این تفکر را در میان جامعه رواج دهد و در ادامه او توانست جایگاه قاضی القضاتی بدست آورد. این تفکر تا زمانی که ارتباط متقابل خود را با حکومت حفظ کردند، تفکر برت در تمام سرزمین های اسلامی بودند.