جلسه اول 30/06/1390
مهمترین موضوعات این بحث:
- مبانی مشروعیت حومت عباسی
- تثبیت اقتدار سیاسی
- جایگاه امامت در تفکرات مذاهب مختلف
- ارتباط با فرق کلامی
- سیاست های اجرایی،( تأثیر پذیری از نظام سیاسی ایرانیان- نظام حکومتی خلیفه اللهی و..)
- مخالفان حکومت عباسی، تعامل و تقابل( مخالفین و انگیزه ها و عوامل مخالفت)
- منابع
جلسه دوم 6/07/1390
مباحث مقدماتی
بنی امیه با قدرت بر جهان اسلام مستولی شد. آنها تنها به دنبال قدرت بودند و به دلیل عدم پایبندی به ابزارهای خلافت اسلامی، به لحاظ جایگاه حکومتی، نامی خوش در تاریخ از آنان بجای نماند. این امر موجب شد تا تحرکاتی برای براندازی حکومت اموی به تدریج در سطح جامعه توسعه یافت و میزان قیام ها و شورشها رو به فزونی نهاد.
درگیریهای قبیلگی در شامات از جمله این امر است که در دوران یزیدبن ولیدبن عبدالملک مروان روی داد. گروههای مختلف مذهبی چون خوارج، و برخی گروههای مذهبی در شام و حجاز وگروه های دیگری چون ایرانیان، سر به شورش نهادند. هرچند عمده این قیامها به شدت سرکوب شد.
در این میان یک گروه از جریانات سیاسی مذهبی با یک برنامه حساب شده و زیرکانه وارد این عرصه شد که به لحاظ ارتباط خاندانی به پیامبر(ص) متصل بود. آنها بواسطه عبدالله بن عباس خود را از خاندان نبی مکرم اسلام (ص) می خواندند. فرزند وی علی و بویژه نوه او محمد فضای سیاسی موجود بر علیه بنی امیه را از سال 100 هـ به خوبی درک کرده و تلاش خود را برای براندازی امویان معطوف کرد.
جایگاه نظام رهبری شورش برعلیه امویان، بیشتر مورد توجه مردم بود.لذا خوارج که از دشمنان جدی امویان بودند و به لحاظ تندروی سیاسی از مقبولیت لازم برخوردار نبودند موفق به نابودی آنان نشدند. از طرف دیگر جریان وابسته به خاندان پیامبر(ص) از مقبولیت لازم برخوردار بود. این در حالی بود که مصادیق رهبری جامعه در روایات مختلف آمده بود و گروههای مختلف سیاسی بنی الحسن(ع)، تلاش می نمود تا این جایگاه را به خود نسبت دهد. بنی العباس نیز تلاش می نمود تا بواسطه عبدالله بن عباس به این جایگاه برسد. در واقع مهمترین چالش فرا روی عباسیان، جریانات سیاسی شیعی بود که در گرایشات متعدد امامی، زیدی، بنی الحسن و کیسانیه نمودار بود. عباسیان که می دانستند در تقابل بر سر جایگاه رهبری نمی توانند با شیعیان مقابله کنند، بهترین راه را مجاورت و همنشینی با شیعیان دانستند و از این راه به دنبال رسیدن به هدف خود بودند.
اولین قدم برای کسب مقبولیت؛
ابوهاشم پسر محمد حنفیه که در تکاپوی مخالفت با حکومت اموی بود، که در فعالیت های سیاسی که در ظاهر یک سفر تجاری در حمیمه داشت مسموم شد. او در تلاش های سیاسی خود به دنبال ایجاد تشکیلات سیاسی و اعزام داعیانی به مناطق مختلف بود. او پس از مسمومیت همه این تشکیلات و اسرار سیاسی را به عموزادگان خود، یعنی به محمد بن علی بن عبدالله بن عباس سپرد. پس از آن بود که داعیان عباسی با شعار الرضا من آل محمد شروع به دعوت برای خود بویژه در ایران و بخصوص در خراسان کردند. در خلال این فعالیت ها، رهبران نهضت عباسی برای جلب مقبولیت بیشتر، خود را به گروه های مختلف شیعی نزدیک می کردند( مانند بیعت منصور با نفس زکیه) در خراسان دعوت عباسیان به حدی زیاد بود که به تلاشهای سازماندهی شده منصوب به خاندان پیامبر (ص) چراغ سبز نشان داند. آنچه که در دعوت آنان برجسته است و بر آن تأکید می شد، تلاش برای حفظ جایگاه امامت در میان خاندان بین العباس است. ( قتل عمارت بن یسار که حامی امامت در میان شیعیان بود نیز در همین راستا صورت گرفت.)
محمد بن با استفاده از کادر کیسانی و اضافه کردن کادر جدید مانند بکیربن ماهان( از فرماندهان فتوحات ) در کوفه، ابو مسلم خراسانی در خراسان به موفقیت های بزرگی دست پیدا کنند. ابومسلم از سوی رهبران عباسی در سال 123هـ وارد خراسان شد. وجود جنگهای داخلی و شورشهای قبیلگی در خراسان، زمینه مناسبی را برای موفقیت حرکت عباسی فراهم کرد. عباسیان با استفاده از نیروی ایرانی خراسانی توانست در خلال سالهای 128 تا 132 با قتل آخرین پادشاه اموی، مروان بن محمد، حکومت امویان را ساقط کند.
عباسیان پس از تأسیس حکومت
پس از استقرار بنی العباس، مطالبات اجتماعی از سراسر سرزمینهای اسلامی به سمت حکومت مرکزی روانه شد. این مطالبات از جمله کاستی های دوران بنی امیه بود که توسط عباسیان وعده داده شده بود. پس از محمد بن علی، ابراهیم امام و پس از وی ابوالعباس سفاح و پس از آن منصور حاکم عباسی شد.
دوران منصور
مهمترین وقایع دوران منصور عباسی عبارتند از:
- مقابله با قدرتهای داخلی و خارجی
- حفظ حقوق و جایگاه خلافت عباسی
- بیعت سایر مناطق اسلامی با بنی العباس
- قبولاندن خلافت در ذیل تفکیک روابط خود با گروه های افراطی و مخالف.
- استفاده از محدثین برای توجیه رفتارهای سیاسی حکومت.
او برای قبولاندن خلافت و جلب مقبولیت عمومی، بدنبال جایگاهی مناسب برای تأیید و جلب مقبولیت و مشروعیت عمومی اش افتاد. بنابر این با بررسی به این نتیجه رسید که در جهت نیل به اهداف خود نیازمند گروهی است که مبانی خلافت عباسی را در ذهن عامه مردم توجیه کند. لذا به علمای اهل حدیث ( فقهای بعدی مذاهب اربعه) به عنوان مؤلفه های ذی نفوذ در جمعیت مسلمین نزدیک شد. او با بکارگیری تطمیع و گاه با استفاده از تهدید و زور توانست مواضع بزرگان اهل حدیث را به خلافت نزدیک کند.
عوامل توجه به اهل حدیث عبارتند از:
1. جریان فکری و عقیدتی تشیع وارد عرصه مجادلات علمی شده بود. و همین امر می توانست عاملی برای تضعیف مشروعیت خلافت باشد. لذا جریان مقابلی در برابر آن لازم بود.
2. رهبران جریان اهل حدیث نیازمند جایگاه سیاسی برای حفظ و توسعه افکار و عقاید خود بودند لذا مناسب ترین راه را حمایت حکومت می دیدند.
جلسه سوم 13/7/1390
نظام و ساختار حکومت عباسی
وقتی پایه های اولیه حکومت عباسی در سال 132هـ تأسیس شد، با توجه به گسترش سرزمینهای تحت امر نیازمند یک ساختار اداری و اجرایی قوی برای اداره بهتر حکومت بود؛ از سویی این ساختار باید دارای ویژگی منحصر به فردی باشد تا بتواند مدتهای طولانی جوابگوی نیاز اداری و اجرایی تمدن بزرگ عباسیان باشد. و از سوی دیگر بتواند الگوی مناسبی برای حکومتهای دیگر که در دل حکومت عباسی بوجود می آید باشد. نظام حکومتی امویان به دلیل مجاورت با امپراطوری روم متأثر از آن بود اما حکومت عباسی به چند متأثر از نظام اداری تمدن ایرانی بودند :
1. حضور ایرانیان در مرکز عملیات و سایر خدمات پشتیبانی و مرکز ثقل تشکیلاتشان یعنی کوفه
2. واقع بودن پایتخت حکومت عباسی یعنی بغداد در نزدیکی تیسفون.
3. پس از تسلط مسلمانان بر ایران و بدست گرفتن حاکمیت جنوب و شمال بین النهرین، در اداره نظام بین النهرین از توان بازماندگان گروه های مختلفی چون دبیران ساسانی در اداره حاکمیت استفاده کردند. لذا حضور دبیران منجر به حفظ روشهای اداری ایرانی و در نهایت انتقال به عباسیان شد. از جمله دبیران بازمانده بکیربن ماهان و ابوسلمه خلال بودند. کتابهای تاریخی احکام السلطانیه ماوردی و تاریخ الفخری ابن طباطبا به این مسأله توجه می دهند.
نهاد خلافت ایجاد شده در واقع برخواسته از سنت پیامبر(ص) بود و نماد های آن عبا، قبا، خاتم و عصای پیامبر به همراه خواندن خطبه بود و تشکیلاتی ساده داشت و به این گستردگی که در بنی عباس وجود داشت نبود. رهبران عباسی نشانه های ساده ای را بر اساس ادعای ارث بری از پیامبر در اختیار داشتند و از آن بهره می بردند. اما آنان در نظام اداری از تشکیلات ساده خلافت عبور کرده و نکات جدیدی را وارد عرصه خلافت و حکومت کردند.
تشکیلات خلافت عباسی عبارتست از:
1. خلافت؛ که از طریق وزارت با مردم در ارتباط بود.
2. وزارت؛ به دو گونه بود تفویض و تنفیذ
3. امارت؛ به دو گونه بود استکفا و استیلاء
وزارت
وزارت تفویض : در این نوع وزارت، خلیفه تمام اختیارات خود را به وزیر واگذار می کرد. مانند وزیر جعفر برمکی. او تنها وزیری است که نام وی به همراه نام خلیفه بر روی سکه ضرب شده است. وزیر تفویض در سه مورد اختیار نداشت: 1. حق تعیین یا عزل خلیفه را نداشت. 2. حق نصب یا عزل والیان منصوب به خلیفه را نداشت. 3. حق دخالت در امامت عباسی را نداشت.
وزارت تنفیذ : این نوع وزارت بیشتر کار ستادی می کرد و اختیار تام ندارد و مجری دستورات خلیفه است. مانند فضل ابن ربیع. در نهاد وزارت و تشکیلات وزارتی وزیر اعظو یا اعلا نیز وجود داشت که از نظام دیوان عهد ساسانی اخذ شده بود.
امارت
امارت نقش مؤثر و مهم در تضعیف خلافت و اقتدار نظام سیاسی داشت. و این به دلیل در دست رس نبودن امارت ها بود. امارت برخلاف وزارت قابل کنترل و نظارت نبود. در امارت، خلیفه افراد را به مناظق مختلف اعزام می کرد و بخش وسیعی از ولایات را تحت اختیار وی قرار می داد. معن بن زایده در دوران منصور از امیر ولایت سیستان بود. امارت نیز مانند وزارت به دو صورت بود: امارت عام ( امارت بر تمامی امور یک منطقه و کنترل آن) و امارت خاص( واگذاری بخش خاص از امور یک ولایت مثل مالیات، حج ، جنگ و...)
دیوانها
خلافت عباسی برای اداره بهتر و مدیریت اجرایی بهتر از دیوانهای ایرانی سود بردند. از جمله این دیوانها می توان به دیوان رسائل، خاتم، برید، استیفاء، اوقاف، خراج، نفقات، قضا، مظالم، حج، احساب، شرطه، اشراف و.... نام برد. نظام و ساختار حکومتی ایرانی پس از احیاء در نظام اداری بنی عباس به تدریج در عهد دوم و سوم حلافت عباسی در می ان حکومت های محلی و کوچکی که در دل حکومت عباسی متولد شد، اجرا می شد.
جلسه چهارم 20/7/1390
غیبت استاد
جلسه پنجم 27/7/1390
ادامه بحث ساختار حکومتی عباسیان؛
خاندان برامکه در پی ریزی و استمرار و حفظ خلافت عباسی مؤثر بود. برامکه باتوجه با اطلاعاتی که از نظام دیوان سالاری ایرانی در اختیار داشتند ، با تربیت نسل عرب و عجم همچون فضل ذوالریاستین، فضل بن سهل و سهل بن فضل در حکومت داری عباسیان را یاری دادند. به طوری که حتی پس از زوال قدرت برامکه در حکومت، نظم دیوان سالاری انجام شده باقی مانده بود.
با توجه به عملکرد قوی رهبران سیاسی عباسی در تأسیس و تثبیت قدرت عباسی، ظاهر امر آنست که عباسیان نباید در حکومت خود با چالش جدی مواجه باشند. اما علیرغم همه سیاست های خرج شده، آنان با چالش های جدی مواجه بودند. چالش هایی که از نوع رفتار سیاسی مذهبی مخالفان و تفکر مذهبی آنان منشأ می گرفت.
مخالفان ؛
شیعیان ( امامیه، زیدیه، اسماعیلیه)- قبایل عربی شام( حامیان حکومت بنی امیه)
امامیه؛ این گروه دیدگاه های خاصی در تقابل با بنی عباس داشتند. امامیه پس از جریان کربلا سیاست تقیه را اتخاذ نکرد و افزایش و غنای علمی و وجدان معنوی مردم را تقویت کردند تا با توسل به این امر حکومت عباسی را دچار چالش سیاسی کرد. بنی عباس با علم به جایگاه ویژه شیعیان امامی در جامعه و مخالفت آنان با مبانی مشروعیت حکومت، در برهه های مختلف از زمان امام ششم، ائمه شیعه را که به عنوان بزرگان و رهبران جامعه شیعه مورد توجه شیعیان بودند، به مرکز خلافت فرا می خواندند و آنان را در حصر قرار داده تا از توسعه زمینه های مباحث منطقی و استدلالی بر علیه حکومت عباسی جلوگیری کنند. شیعیان و رهبران آنها در مخالفت خود، صرفا به مباحث علمی و استدلالات علمی با مشروعیت می پرداختند و بر خلاف سایر گروهها اقدامات نظامی را در برنامه های خود نداشتند.
زیدیه؛ زیدیه عمدتا از سادات حسنی بودند معمولا مخالفت خود را در قابل قیام ها و شورشهای نظامی ابراز می کردند. قیام های متعدد از سوی این گروه بر علیه بنی العباس انجام شد. در اکثر این موارد وقتی از امامان (ع) امامیه در خصوص اهدافشان سؤال می شد، از اقدامات نظامی نهی می فرمودند. این نکته در خصوص قیام جناب زیدبن علی، حسین بن علی صاحب فخ، عبدالله نفس زکیه و...... از سوی ائمه(ع) نهی شد.
اسماعیلیه؛ هدف این گروه از شیعیان نیز مانند گروه های دیگر بر براندازی حکومت بنی عباس تأکید داشت. آنان به دنبال ریشه کنی حکومت بودند و در این راه مبانی مشروعیت حکومت را مورد هدف قرار می دادند. آنان عمدتا در عهد دوم و سوم عباسی فعالیت های علمی و عملی خود را گسترش دادندو علاوه بر زیر سوال بردن مشروعیت خلافت عباسی، از اقدامات عملی و نظامی استفاده می کردند.
قبایل عربی شام؛ در ادوار مختلف خلافت عباسی از دیگر مخالفان جدی این حکومت، قبایل عربی شام( حامیان خاندان اموی) بودند. این گروه ها که در شمال شام تا مناطقی از شمال مصر بودند، قیامشان بارها در زمان هارون و مأمون سرکوب شدند. یکی از علل نزدیکی جعفر برمکی به خلیفه در واقع موفقیت در سرکوبی این قیام ها بود. موضع حکومت در قبال مخالفت قبایل عربی علاوه بر سرکوب و تهدید و ارعاب، نام آن قبیله را از دیوان حذف و شوکت و قدرت آن قبیله را از این طریق تضعیف می کرد.
خوارج؛
این گروه تندرو مذهبی بر اساس اعتقاد به عدالت طلبی خشن و مخالفت با محدود بودن جایگاه خلافت در گروهی خاص، هیچ حقی را برای خاندان عباسی برای خلافت قائل نبودند.
مرجئه؛